برده عشق
برده عشق
P¹⁶
____
دوباره برگشتم داخل خونه..با دیدن کاملیا سری تکون دادم
الیزه: خیلی خری.
کاملیا: ممنون..
روی کاناپه نشستم که کنارم نشست..
کاملیا: تو ساک که باهات آورده بودی چندتا بسته بود.؟
الیزه: فقط سرک بکش..بدو ساکم رو بیار..
کاملیا: چشم خانم..
بلند شد و به سمت اتاقم رفت و دقيقه بعد دوباره برگشت..
کنارم نشست و ساک رو روی میز گذاشت..
کادو هارو یکی یکی از ساک بیرون کردم.. اما بسته که توش بوم نقاشی بود رو پاره کرده بود..
چپ چپ نگاش کردم..
کاملیا: کنجکاو بودم..
کادوش رو دستش دادم..
الیزه: کنجکاو بودم کمی صبر میکردی خوب بود..اما مگه تو صبر کردن بلدی..
کادو مامانم رو برداشتم و جلوش روی میز گذاشتم
الیزه: مامان اینم واسه تو..کریسمس مبارک.
مامانم کادوش رو برداشت و بعدی باز کردنش رو لبانش لبخند اومد و با ذوق گفت
م،الیزه: چجوری فهمیدی..غذا ایتالیای دوس دارم..
الیزه: فقط حدس زدم..
م،الیزه: مرسی الیزهم
کادو بابام رو برداشتم و جلوش روی میز گذاشتم..
الیزه: اینم واسه بابام..کریسمس مبارک.
بعدی باز کردن کادوش..
ب،الیزه: ماگ کریسمس..مرسی الیزه..
الیزه: خواهش..
با دیدن لبخند رو صورتشون..خوشحال شدم که کادوم رو پسندیدند..
بلند شدم بعد از گفتن شب بخیر به سمت اتاق قدم برداشتم..
پشت سرم درو قفل کردم..چون ممکن بود کاملیا بیاد تو اتاقم..
لباسم رو با یه لباس راحت عوض کردم..و روی صندلی میز مطالعه قدیمی اتاقم که متعلق با سالها قبل بود نشستم..
اولین کشو رو باز کردم.. الانم همشون تو کشو بود..دفترم رو با یه خودکار برداشتم..
روی میز گذاشتم..صفحه اول رو باز کردم..همش خاطرات بچهگیم بود..چند صفحه رو خوندم و بعدش..با یه صفحه خالی روبرو شدم..که منتظر همچون روزی بود..
خودکار رو برداشتم و با گرفتن یه نفس عمیق..برگه سفید دفترم رو با جوهر قلم رنگی کردم..
"شب بارونیه..چرا چون کریسمسه..کریسمس رو دوس دارم..چرا..چون خانواده ها کنار هم جمع میشن واسه هم کادو میخرن..کلا همهی کار های که نکردن رو انجام میدن..پنجره اتاقم رو بارون خیس کرده..لامپ که کنارمه داره همهی تلاشش رو میکنه تا اتاق رو روشن نگهداره..مث من که همهی تلاشم رو میکنم تا زندگیم رو واسم روشن نگهدارم..
نفس عمیق کشیدم و بازم ادامه دادم
"آخرین روز مدرسه بود معلممون ازمون پرسید عشق چیست..؟
هم کلاسیهام هم مث من برگهشون خالی بود..معلم نگاهی به برگه های سفید و خالی از جوهر کرد..
روی صندلیش نشست و عينکش رو جابجا کرد..دستاش رو زیر چونهاش قفل هم کرد و گفت.
'عشق چيست..عشق چیزی هست که میتونی باهاش زندگیت رو درک کنی بیفهمی که چرا داری زندگی میکنی اصلا مسیر که انتخابکردی درسته!!..آخرش کجا میرسی..چرا بدون دلیل میخوای بری با اینکه نمیدونی کجا..اما عشق اینارو میتونه بهت بفهمونه..اما اما دوست داشتن رو با عشق اشتباه نگیرین..چون این دوتا مسیرشون باهم خیلی فرق داره..یکی دوست داشتن که میتونی همه رو دوست داشته باشی.. همه چیز رو ..اشيا اشخاص،رنگ ها،غذا مکان هارو..اما عاشق شدن رو فقط میتونی با یکی تجربه کنی و عاشق یکی بشی..مث که میگن تو همه رو میبینی اما فقط اون و نگاه میکنی"
اون روز ما هیچی از عشق نمیدونستیم اما با هر حرف که معلم راجع به عشق میزد باعث میشد..تا چیزی تو وجودمون شکوفه کنه..
الان..الان که ۲۳ سالمه تونستم بیشتر از قبل حرف معلمم رو درک کنم..با اومدن جیمین تو زندگیم دوباره چیزی تو وجودم شکوفه کرد و از این خوشحالم..
با اینکه چیزی از اومدنش نمیگذره..اما حس که تا به امروز نداشتهم رو تونستم درک کنم بیفهمم و این همون چیزی بود که معلمم راجع بهش میگفت.
غلط املایی بود معذرت 💫
لایک👍
کامنت 🗨
P¹⁶
____
دوباره برگشتم داخل خونه..با دیدن کاملیا سری تکون دادم
الیزه: خیلی خری.
کاملیا: ممنون..
روی کاناپه نشستم که کنارم نشست..
کاملیا: تو ساک که باهات آورده بودی چندتا بسته بود.؟
الیزه: فقط سرک بکش..بدو ساکم رو بیار..
کاملیا: چشم خانم..
بلند شد و به سمت اتاقم رفت و دقيقه بعد دوباره برگشت..
کنارم نشست و ساک رو روی میز گذاشت..
کادو هارو یکی یکی از ساک بیرون کردم.. اما بسته که توش بوم نقاشی بود رو پاره کرده بود..
چپ چپ نگاش کردم..
کاملیا: کنجکاو بودم..
کادوش رو دستش دادم..
الیزه: کنجکاو بودم کمی صبر میکردی خوب بود..اما مگه تو صبر کردن بلدی..
کادو مامانم رو برداشتم و جلوش روی میز گذاشتم
الیزه: مامان اینم واسه تو..کریسمس مبارک.
مامانم کادوش رو برداشت و بعدی باز کردنش رو لبانش لبخند اومد و با ذوق گفت
م،الیزه: چجوری فهمیدی..غذا ایتالیای دوس دارم..
الیزه: فقط حدس زدم..
م،الیزه: مرسی الیزهم
کادو بابام رو برداشتم و جلوش روی میز گذاشتم..
الیزه: اینم واسه بابام..کریسمس مبارک.
بعدی باز کردن کادوش..
ب،الیزه: ماگ کریسمس..مرسی الیزه..
الیزه: خواهش..
با دیدن لبخند رو صورتشون..خوشحال شدم که کادوم رو پسندیدند..
بلند شدم بعد از گفتن شب بخیر به سمت اتاق قدم برداشتم..
پشت سرم درو قفل کردم..چون ممکن بود کاملیا بیاد تو اتاقم..
لباسم رو با یه لباس راحت عوض کردم..و روی صندلی میز مطالعه قدیمی اتاقم که متعلق با سالها قبل بود نشستم..
اولین کشو رو باز کردم.. الانم همشون تو کشو بود..دفترم رو با یه خودکار برداشتم..
روی میز گذاشتم..صفحه اول رو باز کردم..همش خاطرات بچهگیم بود..چند صفحه رو خوندم و بعدش..با یه صفحه خالی روبرو شدم..که منتظر همچون روزی بود..
خودکار رو برداشتم و با گرفتن یه نفس عمیق..برگه سفید دفترم رو با جوهر قلم رنگی کردم..
"شب بارونیه..چرا چون کریسمسه..کریسمس رو دوس دارم..چرا..چون خانواده ها کنار هم جمع میشن واسه هم کادو میخرن..کلا همهی کار های که نکردن رو انجام میدن..پنجره اتاقم رو بارون خیس کرده..لامپ که کنارمه داره همهی تلاشش رو میکنه تا اتاق رو روشن نگهداره..مث من که همهی تلاشم رو میکنم تا زندگیم رو واسم روشن نگهدارم..
نفس عمیق کشیدم و بازم ادامه دادم
"آخرین روز مدرسه بود معلممون ازمون پرسید عشق چیست..؟
هم کلاسیهام هم مث من برگهشون خالی بود..معلم نگاهی به برگه های سفید و خالی از جوهر کرد..
روی صندلیش نشست و عينکش رو جابجا کرد..دستاش رو زیر چونهاش قفل هم کرد و گفت.
'عشق چيست..عشق چیزی هست که میتونی باهاش زندگیت رو درک کنی بیفهمی که چرا داری زندگی میکنی اصلا مسیر که انتخابکردی درسته!!..آخرش کجا میرسی..چرا بدون دلیل میخوای بری با اینکه نمیدونی کجا..اما عشق اینارو میتونه بهت بفهمونه..اما اما دوست داشتن رو با عشق اشتباه نگیرین..چون این دوتا مسیرشون باهم خیلی فرق داره..یکی دوست داشتن که میتونی همه رو دوست داشته باشی.. همه چیز رو ..اشيا اشخاص،رنگ ها،غذا مکان هارو..اما عاشق شدن رو فقط میتونی با یکی تجربه کنی و عاشق یکی بشی..مث که میگن تو همه رو میبینی اما فقط اون و نگاه میکنی"
اون روز ما هیچی از عشق نمیدونستیم اما با هر حرف که معلم راجع به عشق میزد باعث میشد..تا چیزی تو وجودمون شکوفه کنه..
الان..الان که ۲۳ سالمه تونستم بیشتر از قبل حرف معلمم رو درک کنم..با اومدن جیمین تو زندگیم دوباره چیزی تو وجودم شکوفه کرد و از این خوشحالم..
با اینکه چیزی از اومدنش نمیگذره..اما حس که تا به امروز نداشتهم رو تونستم درک کنم بیفهمم و این همون چیزی بود که معلمم راجع بهش میگفت.
غلط املایی بود معذرت 💫
لایک👍
کامنت 🗨
۱۸.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.