برده عشق
برده عشق
P¹⁴
_____
واسه اینکه موضوع رو عوض کنم گفتم
الیزه: نواختن پیانو رو هم بلدی..
جیمین: تعریف نباشه..اما خوب میزنم..
الیزه: واقعا هم..
جیمین: خوشت اومد..
الیزه: آره.. اما فقط یجوری غمگین بود
جیمین: خب اینجوری ساز هارو دوس دارم..آروم..میشم..
الیزه: آها..
جیمین: میخوای بهت یاد بدم
الیزه: میخوام اما کِی!
جیمین: هرموقع تو خواستی..
الیزه: الان که نمیشه..شاید هیچوقت نشه..چون شاید بعدی این همو نبینیم..
جیمین: دانشگاه سوربن..میتونم بیام دیدنت..
الیزه: بزار به وقتش حرف میزنیم..
جیمین: باشه.
_____
موقع رفتن بود از روبرو شدن با اون پسره میترسیدم حرفاش بدجور باعث شده بود تا تو تک تک رگ های بدنم جریانِ از خون نباشه..
دم در ایستاده بود جیمین جلوتر از من باهاش خداحافظی کرد و از خونه رفت بیرون..و از شانس بدم آخرین نفر بود..خواستم از کنارش رد شم..که مچ دستم رو محکم تو دستاش گرفت..کشیدمش که محکم تر گرفت و سرش رو نزدیک گوشم کرد و گفت..
&: به حرف و به پیشنهاد که بهت دادم خوب فکر کن..شانس خوبیه واست..
دستم رو با ضربت از دستش بیرون کردم و با جدیت گفتم
الیزه: یه هوس باز!!حرفم رو تو گوشت فرو کن..با اینکه میدونم کرِ اما بازم میگم..من با جیمین نسبتی ندارم و به تو هم حسِ..پس بهتره دیگه دنبالم نباشی..
آبروی بالا انداختم و از خونه زدم بیرون..نمیدونم اون شجاعت رو از کجا آورده بودم..فکرش نمیکردم بیتونم باهاش اینجوری حرف بزنم..
از کاری که انجام داده بودم خوشحال بودم..جیمین با دیدن لبخندم..سرش رو کج کرد..در حال که رو لباش لبخند اومد..بهم زُل زد و گفت
جیمین: چیزی شده..داری میخندی..
الیزه: چیزی نیس..
جیمین: اما لبخندت اینو نمیگه..
الیزه: واقعا میگم چیزی نیس..
جیمین: باشه سوار شو.
سوار ماشین شدم و جیمین بعدی لحظهی سوار شد..دوباره نگام کرد و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد..
جیمین:بریم خونه..
الیزه: آره ممنون میشم منو برسونی خونه..
جیمین: باشه ..
...
دم در خونه ماشین روگوشهی پارک کرد..بعدی تشکر خواستم پیاده شم..که جیمین گفت
جیمین: یه دقیقه وایسا..
به سمتش برگشتم چیزی از جیب کتش درآورد..دوباره رو به منگفت
جیمین: برگرد
برگشتم..
جیمین: موهاتو جم کن..
با دستم موهام رو بالا گرفتم چیزی دوری گردنم انداخت نگاهی انداختم یه گردنبند سبز رنگ بود..
الیزه:این!!
به سمتش برگشتم و در حالکه متعجب بودم از کارش لبخند زد و ادامه داد.
جیمین: کریسمسه..واست کادو گرفتم.
الیزه: ا..اما..
جیمین: اما و اگر نداریم..من مگه دوستت نیستم..
الیزه: خب چرا..
جیمین: دوستا واسه هم کادو میگیرن..
الیزه: اما من هيچ کادوی واست نگرفتم
جیمین: اشکال نداره..
غلط املایی بود معذرت 💫
واقعا به این میگین حمایت؟؟!
من واسه چی بخوام ادامه بدم..اصلا با این حمایت که میشه حال ندارم ذوق قبل رو واسه نوشتن ندارم...
یه کوچولو درکم کنین..اگه بده خب بگین هم اینو و هم فیک جیهوپ رو حذف میکنم و بجاش فیک تهیونگ رو شروع میکنم
اگه خوبه خب..یه حمایت یه کامنت یه لایک یه نظری چیزی..
واقعا میگم چیزی ازتون کم نمیشه.
P¹⁴
_____
واسه اینکه موضوع رو عوض کنم گفتم
الیزه: نواختن پیانو رو هم بلدی..
جیمین: تعریف نباشه..اما خوب میزنم..
الیزه: واقعا هم..
جیمین: خوشت اومد..
الیزه: آره.. اما فقط یجوری غمگین بود
جیمین: خب اینجوری ساز هارو دوس دارم..آروم..میشم..
الیزه: آها..
جیمین: میخوای بهت یاد بدم
الیزه: میخوام اما کِی!
جیمین: هرموقع تو خواستی..
الیزه: الان که نمیشه..شاید هیچوقت نشه..چون شاید بعدی این همو نبینیم..
جیمین: دانشگاه سوربن..میتونم بیام دیدنت..
الیزه: بزار به وقتش حرف میزنیم..
جیمین: باشه.
_____
موقع رفتن بود از روبرو شدن با اون پسره میترسیدم حرفاش بدجور باعث شده بود تا تو تک تک رگ های بدنم جریانِ از خون نباشه..
دم در ایستاده بود جیمین جلوتر از من باهاش خداحافظی کرد و از خونه رفت بیرون..و از شانس بدم آخرین نفر بود..خواستم از کنارش رد شم..که مچ دستم رو محکم تو دستاش گرفت..کشیدمش که محکم تر گرفت و سرش رو نزدیک گوشم کرد و گفت..
&: به حرف و به پیشنهاد که بهت دادم خوب فکر کن..شانس خوبیه واست..
دستم رو با ضربت از دستش بیرون کردم و با جدیت گفتم
الیزه: یه هوس باز!!حرفم رو تو گوشت فرو کن..با اینکه میدونم کرِ اما بازم میگم..من با جیمین نسبتی ندارم و به تو هم حسِ..پس بهتره دیگه دنبالم نباشی..
آبروی بالا انداختم و از خونه زدم بیرون..نمیدونم اون شجاعت رو از کجا آورده بودم..فکرش نمیکردم بیتونم باهاش اینجوری حرف بزنم..
از کاری که انجام داده بودم خوشحال بودم..جیمین با دیدن لبخندم..سرش رو کج کرد..در حال که رو لباش لبخند اومد..بهم زُل زد و گفت
جیمین: چیزی شده..داری میخندی..
الیزه: چیزی نیس..
جیمین: اما لبخندت اینو نمیگه..
الیزه: واقعا میگم چیزی نیس..
جیمین: باشه سوار شو.
سوار ماشین شدم و جیمین بعدی لحظهی سوار شد..دوباره نگام کرد و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد..
جیمین:بریم خونه..
الیزه: آره ممنون میشم منو برسونی خونه..
جیمین: باشه ..
...
دم در خونه ماشین روگوشهی پارک کرد..بعدی تشکر خواستم پیاده شم..که جیمین گفت
جیمین: یه دقیقه وایسا..
به سمتش برگشتم چیزی از جیب کتش درآورد..دوباره رو به منگفت
جیمین: برگرد
برگشتم..
جیمین: موهاتو جم کن..
با دستم موهام رو بالا گرفتم چیزی دوری گردنم انداخت نگاهی انداختم یه گردنبند سبز رنگ بود..
الیزه:این!!
به سمتش برگشتم و در حالکه متعجب بودم از کارش لبخند زد و ادامه داد.
جیمین: کریسمسه..واست کادو گرفتم.
الیزه: ا..اما..
جیمین: اما و اگر نداریم..من مگه دوستت نیستم..
الیزه: خب چرا..
جیمین: دوستا واسه هم کادو میگیرن..
الیزه: اما من هيچ کادوی واست نگرفتم
جیمین: اشکال نداره..
غلط املایی بود معذرت 💫
واقعا به این میگین حمایت؟؟!
من واسه چی بخوام ادامه بدم..اصلا با این حمایت که میشه حال ندارم ذوق قبل رو واسه نوشتن ندارم...
یه کوچولو درکم کنین..اگه بده خب بگین هم اینو و هم فیک جیهوپ رو حذف میکنم و بجاش فیک تهیونگ رو شروع میکنم
اگه خوبه خب..یه حمایت یه کامنت یه لایک یه نظری چیزی..
واقعا میگم چیزی ازتون کم نمیشه.
۲۴.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.