p13
رفتیم ته راهرو که تاریک بود کمی جلوتر رفتیم که صدا های فلیکس و جونگ سو رو شنیدیم
+ای.این صدای فلیکسه
تهیون:جونگ سو...هی ولش کن..
+فلیکس ولش کن
فلیکس و جونگ سو همو میزدن و جیمین جک رو
+جیمین فلیکس بیاین اینور
رفتم وسط جیمین و جک و محکم هلشون دادم
+معلوم هست دارین چیکار میکنین؟(با صدای بلند)
جک:اول این پسره*** شروع کرد(فحش)
فلیکس:هی مواظب حرف زدنت باشا میگیرم***میدما
+شما چتونه..بهتره که از هم دور باشین
بوکسو:اینجا چه خبره؟چرا هنوز نرفتین؟
جونگ سو:اگه اینا میزاشتن الان ما میرفتیم
بوکو:منظور؟
+هیچی نیس فقط دعوا کردن
بوکو:دعوا کردن؟ وضع صورتشونو نگاه کن..با من بیاین بریم اتاق صورتتونو نوچ نوچ نوچ..
_بوکو ما خوبیم..میخوایم بر..
بوکو:زود باشین(درحالی که راه میرفت)
_اصلا گوش نمیکنه...
تهیون:چاگی ما بریم؟
+با
فلیکس:آیی آیی...جی هیا چرا کمکمون نمیکنی؟میخوای مارو بزاری بری؟
+عا..من..خوب..تهیون..بیا بعدا میریم باشه؟
تهیون:مشکلی نیس
رفتم پیش فلیکس و دستشو گذاشت روی گردنم
+هی تو که انقدر زخمی نشدی چرا اینطوری راه میری؟
فلیکس:یاااا خوب اون جوجه ها مارو انقدر محکم زدن(آروم)
رفتیم توی اتاق..وسایل کمک اولی رو برداشتیم تهیون واسه جونگ سو رو تمیز میکرد جک زیاد زخمی نشده بود بوکو واسه فلیکس رو میکرد و من روبروی جیمین نشستم و یه پد برداشتم و شروع کردم به تمیز کردن زخماش نگاهای سنگینش روی خودم رو اذیت میکرد وقتی بهش نگاه کردم صورتشو برگردوند
+به من نگاه کن...باید چسب بهش بزنم
صورتشو به طرف من آورد و چشماشو بست چسب رو به زخمش زدم و بلند شدم
+تموم شد...عزیزم بریم؟
تهیون:بریم
بوکو:کجا؟
تهیون:میرم عشقمو بگردونم
به جیمینی که احساس میکردم یه بغض داره خفش میکنه نگاه کردم...واقعا چرا اینطوری نگام میکرد...تهیون دستمو گرفت و رفتیم
تهیون:چاگی کجا میخوای بریم؟
+هرجایی که دوست داری
تهیون:پس ببرمت خونم؟
+یااااا
تهیون:شوخی کردم...میبرمت بگردیم...
(ساعت ۶:۳۰)
+یااا تهیونا دیگه بزار زمین خسته میشی
تهیون:خسته شدن کار من نیس
+بریم دیگه؟امروز باید بریم پارتی
تهیون:پارتی؟واسه چی؟
+یااا تهیون فلیکس گفته که میخواد بره کلاب...منم میخوام برم
تهیون:خوب باهم میریم
+باشه
تهیون:به جونگ سو و جکم میگم
+اوک
سوار ماشین شدیم ک رفتیم به سمت خونم
+مرسی عزیزم...
تهیون:خدافظ چاگی شب میبینمت
+اوهوم
خواستم پیادشم
تهیون:یااااا پس بوس من کو؟
رفتم سمت لپش و بوسیدم
+بیا...بای
تهیون:بای
رفتم داخل خونه که این دفعه مامان و بابام خونه بودن و داشتن شام میخوردن
+چقدر زود شام خوردین
پ.ج:جی هی کجا بودی دیر نیومدی؟
+چرا...با دوستم بیرون بودم
م.ج:بهتر نیس بگی دوست پسرت؟
اولش فکر کردم مامانم بدش بیاد ولی هردوشون لبخند زدن
پ.ج:یه بار بیار باهاش آشنا بشیم
+باشه(لبخند)
رفتم پیششون و غذامو خوردم
+بابا میشه با دوستام برم پارتی؟
پ.ج:خوب کیا میان؟
+اوممم چند تا دوستام هستن و دوستای جیمین
م.ج:چه بهتر..باشه برو...منم به خالت میگم بیاد خونمون وقتی برگشتی به جیمین بگو بیاین خونه ی ما بمونین
+اوففف باشه...من ب م آماده بشم
پ.ج:مواظب خودت باش
+چشم
رفتم اتاقم و لباسامو با پیراهن قرمز چسبان نه چندان باز پوشیدم موهامو باز گذاشتم و یه سنجاق به گوشه سرم زدم کفشمو پوشیدم(عکساشو میزارم) آرایشمو کردم و رفتم پایین
پ.ج:چقدر خوشگل شدی دخترم
+مرسی بابا..مامان کجاس؟
پ.ج:رفتش سرکار..واسش کار پیش اومد
+آها باش بابا تهوین اومد من برم
پ.ج:تهیون دوست پسرت؟
+اوهوم
پ.ج:صبر کن بیام
+کجا بابا؟
پ.ج:میخوام ببینمش
+باش
#تهیون
رفتن خونه خواستم برم اتاقم
(پدر تهیون رو با پ.ت میزارم)
پ.ت:کجا؟
تهوین:اتاقم
پ.ت:بشین باهات کار دارم
تهیون:بفرما
پ.ت:شنیدم دوست دختر داری
تهیون:خوب؟
پ.ت:اینم میخوای مثل بقیه بندازیش دور؟
تهوین:نه...این با بقیه خیلی فرق داره
پ.ت:ببینیم و تعریف کنیم
تهیون:بابا چی داری میگی؟من دوست دختر دارم...خیلی دوسش دارم...اونم منو دوست داره...بازم بگم؟
چیزی نگفتم خواستم برم اتاقم
پت:فردا میخوام ببینمش...
چیزی نگفتم و با یه لبخند به اتاقم رفتم...
یه دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم گوشیم زنگ میزد جونگ سو بود تصویری زنگ میزد
جونگ سو:های..چه خبرا
جک:هلو داداش چیکار میکنی؟
تهیون:آماده میشم..شمام آماده بشین پارتی میریم
جونگ سو:اووو پارتی واسه چی؟
تهیون:کلاب**** هستش(اسم کلاب)
جک:باشه میای دنبالمون
تهیون:خیر..تنبلا خودتون میاین من جی هی رو بر میدارم
جک:اوووو با جی هی؟
+ای.این صدای فلیکسه
تهیون:جونگ سو...هی ولش کن..
+فلیکس ولش کن
فلیکس و جونگ سو همو میزدن و جیمین جک رو
+جیمین فلیکس بیاین اینور
رفتم وسط جیمین و جک و محکم هلشون دادم
+معلوم هست دارین چیکار میکنین؟(با صدای بلند)
جک:اول این پسره*** شروع کرد(فحش)
فلیکس:هی مواظب حرف زدنت باشا میگیرم***میدما
+شما چتونه..بهتره که از هم دور باشین
بوکسو:اینجا چه خبره؟چرا هنوز نرفتین؟
جونگ سو:اگه اینا میزاشتن الان ما میرفتیم
بوکو:منظور؟
+هیچی نیس فقط دعوا کردن
بوکو:دعوا کردن؟ وضع صورتشونو نگاه کن..با من بیاین بریم اتاق صورتتونو نوچ نوچ نوچ..
_بوکو ما خوبیم..میخوایم بر..
بوکو:زود باشین(درحالی که راه میرفت)
_اصلا گوش نمیکنه...
تهیون:چاگی ما بریم؟
+با
فلیکس:آیی آیی...جی هیا چرا کمکمون نمیکنی؟میخوای مارو بزاری بری؟
+عا..من..خوب..تهیون..بیا بعدا میریم باشه؟
تهیون:مشکلی نیس
رفتم پیش فلیکس و دستشو گذاشت روی گردنم
+هی تو که انقدر زخمی نشدی چرا اینطوری راه میری؟
فلیکس:یاااا خوب اون جوجه ها مارو انقدر محکم زدن(آروم)
رفتیم توی اتاق..وسایل کمک اولی رو برداشتیم تهیون واسه جونگ سو رو تمیز میکرد جک زیاد زخمی نشده بود بوکو واسه فلیکس رو میکرد و من روبروی جیمین نشستم و یه پد برداشتم و شروع کردم به تمیز کردن زخماش نگاهای سنگینش روی خودم رو اذیت میکرد وقتی بهش نگاه کردم صورتشو برگردوند
+به من نگاه کن...باید چسب بهش بزنم
صورتشو به طرف من آورد و چشماشو بست چسب رو به زخمش زدم و بلند شدم
+تموم شد...عزیزم بریم؟
تهیون:بریم
بوکو:کجا؟
تهیون:میرم عشقمو بگردونم
به جیمینی که احساس میکردم یه بغض داره خفش میکنه نگاه کردم...واقعا چرا اینطوری نگام میکرد...تهیون دستمو گرفت و رفتیم
تهیون:چاگی کجا میخوای بریم؟
+هرجایی که دوست داری
تهیون:پس ببرمت خونم؟
+یااااا
تهیون:شوخی کردم...میبرمت بگردیم...
(ساعت ۶:۳۰)
+یااا تهیونا دیگه بزار زمین خسته میشی
تهیون:خسته شدن کار من نیس
+بریم دیگه؟امروز باید بریم پارتی
تهیون:پارتی؟واسه چی؟
+یااا تهیون فلیکس گفته که میخواد بره کلاب...منم میخوام برم
تهیون:خوب باهم میریم
+باشه
تهیون:به جونگ سو و جکم میگم
+اوک
سوار ماشین شدیم ک رفتیم به سمت خونم
+مرسی عزیزم...
تهیون:خدافظ چاگی شب میبینمت
+اوهوم
خواستم پیادشم
تهیون:یااااا پس بوس من کو؟
رفتم سمت لپش و بوسیدم
+بیا...بای
تهیون:بای
رفتم داخل خونه که این دفعه مامان و بابام خونه بودن و داشتن شام میخوردن
+چقدر زود شام خوردین
پ.ج:جی هی کجا بودی دیر نیومدی؟
+چرا...با دوستم بیرون بودم
م.ج:بهتر نیس بگی دوست پسرت؟
اولش فکر کردم مامانم بدش بیاد ولی هردوشون لبخند زدن
پ.ج:یه بار بیار باهاش آشنا بشیم
+باشه(لبخند)
رفتم پیششون و غذامو خوردم
+بابا میشه با دوستام برم پارتی؟
پ.ج:خوب کیا میان؟
+اوممم چند تا دوستام هستن و دوستای جیمین
م.ج:چه بهتر..باشه برو...منم به خالت میگم بیاد خونمون وقتی برگشتی به جیمین بگو بیاین خونه ی ما بمونین
+اوففف باشه...من ب م آماده بشم
پ.ج:مواظب خودت باش
+چشم
رفتم اتاقم و لباسامو با پیراهن قرمز چسبان نه چندان باز پوشیدم موهامو باز گذاشتم و یه سنجاق به گوشه سرم زدم کفشمو پوشیدم(عکساشو میزارم) آرایشمو کردم و رفتم پایین
پ.ج:چقدر خوشگل شدی دخترم
+مرسی بابا..مامان کجاس؟
پ.ج:رفتش سرکار..واسش کار پیش اومد
+آها باش بابا تهوین اومد من برم
پ.ج:تهیون دوست پسرت؟
+اوهوم
پ.ج:صبر کن بیام
+کجا بابا؟
پ.ج:میخوام ببینمش
+باش
#تهیون
رفتن خونه خواستم برم اتاقم
(پدر تهیون رو با پ.ت میزارم)
پ.ت:کجا؟
تهوین:اتاقم
پ.ت:بشین باهات کار دارم
تهیون:بفرما
پ.ت:شنیدم دوست دختر داری
تهیون:خوب؟
پ.ت:اینم میخوای مثل بقیه بندازیش دور؟
تهوین:نه...این با بقیه خیلی فرق داره
پ.ت:ببینیم و تعریف کنیم
تهیون:بابا چی داری میگی؟من دوست دختر دارم...خیلی دوسش دارم...اونم منو دوست داره...بازم بگم؟
چیزی نگفتم خواستم برم اتاقم
پت:فردا میخوام ببینمش...
چیزی نگفتم و با یه لبخند به اتاقم رفتم...
یه دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم گوشیم زنگ میزد جونگ سو بود تصویری زنگ میزد
جونگ سو:های..چه خبرا
جک:هلو داداش چیکار میکنی؟
تهیون:آماده میشم..شمام آماده بشین پارتی میریم
جونگ سو:اووو پارتی واسه چی؟
تهیون:کلاب**** هستش(اسم کلاب)
جک:باشه میای دنبالمون
تهیون:خیر..تنبلا خودتون میاین من جی هی رو بر میدارم
جک:اوووو با جی هی؟
۱۱.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.