p19
p19
برگه ی توی دستمو موچاله کردمو بغضمو قورت دادم ولی... ولی مگه میتونم.... اشکام همینطوری میریختن... چرا انقدر دیر قدر همدیگه رو فهمیدیم؟
جکسون. بریم؟
کوک. ا اره
به سمت ماشین رفتیمو سوارش شدیم بعد چند مین پیداه شدیم
کوک. ات یه من کجاس؟(بغض)
جکسون. هوفففف... از این طرف
منو سمت سنگ قبر سفیدی برد.. ات یه من اونجاس؟... اونجا تاریکه حتما میترسه... روی زانو هام افتادم... هیچکس اونجا نبود به جکسون گفتم...
کوک. جکسون تو برو من نمیام
جکسون. یعنی چی که نمیای میخوای اینجا بمونی؟
کوک. اتم تنهاس میترسه...
جکسون. به خودت بیا اون دیگه مرده(داد)
کوک. نمردههههه(داد)
کوک. میدونم.... میدونم بازم همدیگه رو میبینیم... مگه نه ات؟(رو به سنگ قر)
جکسون. دیونه شدی اینجا نگهبان داره شبا
کوک. مهم نیس... برو
جکسون. هوففف از دست تو
از اونجارفت...
کوک. اتم قشنگم... یعنی دیگه تنهام گذاشتی؟... ولی من میدونم همدیگه رو میبینیم.... متاسفم.. متاسفم که دیر قدرتو دونستم عزیز.....چرا الان پیشم نیستیو بهم آرامش بدی؟.... همش تقصیر منه...
کنار سنگ قبر ات دراز کشیدم اشکام همینطوری جاری میشد که سیاهی مطلق....
ویو ات
داخل بیمارستان بودم... که یهو لونا امد سمتم...
لونا. خانم جئون لطفا بیا تو اتاقم
چون تو بیمارستان هیچ کس نمیدونه ما دوستیم به طور رسمی حرف میزنیم
ات. چشم خانم پارک
به سمت اتاقش رفتم تا درو باز کردم با ذوق بالا پایین میپرید....
ات. چیشده اونی؟
لونا. ات داداشم داره میاد لیلیللیلی
ات. داداشت؟... مگه نگفتی یه سال دیگه میاد؟
لونا. چرا اما کارو سپرده یه دستیارش میاد بهم سر بزنه...
ات. اها(ناراحت)
لونا امد سمتمو بغلم کرد..
لونا. اونی فدات بشه چیشده ناراحتی؟ ها کدوم ک. ص. م. ش. ن. گ. ی اذییت کرده؟
از این طرز حرف زدنش خندم گرفته بود...
ات. خب... اگه داداشت از من خوشش نیاد چی... اگه بگه از اینجا گمشو بی...
لونا. یاااا دادشم خیلیم مهربونه..
ات. امیدوارم اینطور باشه.... حالا کی میاد؟
لونا. 2ساعت دیگه میرسه
ات. اها... چی دوساعت؟؟؟؟؟
لونا. ا اره
ات. خاک به سرم خب زود تر میگفتی
لونا. اگه زودتر میگفتم چه اتفاقی میوفتاد؟
ات. نمیدونم من یه زری زدم حالا تو جدی نگیر
لونا. راستی...
ات. بله؟
لونا. وسط حرفم نپر عنکبوت زشتتتت... خب داشتم میگفتم.... عاااا... خب..
ات. چیشد عنکبوت خوشگل؟
لونا. یادم رفت اه حواس نمیزاری که واسه آدم
خندیدمو گفتم..
ات. من برم یه بیمار دارم باید باهاش حرف بزنم...
لونا. بفرما برو
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
برگه ی توی دستمو موچاله کردمو بغضمو قورت دادم ولی... ولی مگه میتونم.... اشکام همینطوری میریختن... چرا انقدر دیر قدر همدیگه رو فهمیدیم؟
جکسون. بریم؟
کوک. ا اره
به سمت ماشین رفتیمو سوارش شدیم بعد چند مین پیداه شدیم
کوک. ات یه من کجاس؟(بغض)
جکسون. هوفففف... از این طرف
منو سمت سنگ قبر سفیدی برد.. ات یه من اونجاس؟... اونجا تاریکه حتما میترسه... روی زانو هام افتادم... هیچکس اونجا نبود به جکسون گفتم...
کوک. جکسون تو برو من نمیام
جکسون. یعنی چی که نمیای میخوای اینجا بمونی؟
کوک. اتم تنهاس میترسه...
جکسون. به خودت بیا اون دیگه مرده(داد)
کوک. نمردههههه(داد)
کوک. میدونم.... میدونم بازم همدیگه رو میبینیم... مگه نه ات؟(رو به سنگ قر)
جکسون. دیونه شدی اینجا نگهبان داره شبا
کوک. مهم نیس... برو
جکسون. هوففف از دست تو
از اونجارفت...
کوک. اتم قشنگم... یعنی دیگه تنهام گذاشتی؟... ولی من میدونم همدیگه رو میبینیم.... متاسفم.. متاسفم که دیر قدرتو دونستم عزیز.....چرا الان پیشم نیستیو بهم آرامش بدی؟.... همش تقصیر منه...
کنار سنگ قبر ات دراز کشیدم اشکام همینطوری جاری میشد که سیاهی مطلق....
ویو ات
داخل بیمارستان بودم... که یهو لونا امد سمتم...
لونا. خانم جئون لطفا بیا تو اتاقم
چون تو بیمارستان هیچ کس نمیدونه ما دوستیم به طور رسمی حرف میزنیم
ات. چشم خانم پارک
به سمت اتاقش رفتم تا درو باز کردم با ذوق بالا پایین میپرید....
ات. چیشده اونی؟
لونا. ات داداشم داره میاد لیلیللیلی
ات. داداشت؟... مگه نگفتی یه سال دیگه میاد؟
لونا. چرا اما کارو سپرده یه دستیارش میاد بهم سر بزنه...
ات. اها(ناراحت)
لونا امد سمتمو بغلم کرد..
لونا. اونی فدات بشه چیشده ناراحتی؟ ها کدوم ک. ص. م. ش. ن. گ. ی اذییت کرده؟
از این طرز حرف زدنش خندم گرفته بود...
ات. خب... اگه داداشت از من خوشش نیاد چی... اگه بگه از اینجا گمشو بی...
لونا. یاااا دادشم خیلیم مهربونه..
ات. امیدوارم اینطور باشه.... حالا کی میاد؟
لونا. 2ساعت دیگه میرسه
ات. اها... چی دوساعت؟؟؟؟؟
لونا. ا اره
ات. خاک به سرم خب زود تر میگفتی
لونا. اگه زودتر میگفتم چه اتفاقی میوفتاد؟
ات. نمیدونم من یه زری زدم حالا تو جدی نگیر
لونا. راستی...
ات. بله؟
لونا. وسط حرفم نپر عنکبوت زشتتتت... خب داشتم میگفتم.... عاااا... خب..
ات. چیشد عنکبوت خوشگل؟
لونا. یادم رفت اه حواس نمیزاری که واسه آدم
خندیدمو گفتم..
ات. من برم یه بیمار دارم باید باهاش حرف بزنم...
لونا. بفرما برو
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۵.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.