p18
p18
"یک هفته بعد"
ویو ات
تو این یک هفته با لونا خیلی خوبه صمیمی شده بودم واقعا به دختر مهربون بود... خب دلتنگیم؟عااا هنوزم سر جاشه فقط... فقط روزا پیش لونا خوشحالم ولی شبا؟... احساس دلتنگی، احساس خالی بود جاش، چرا اشکام تموم نمیشه؟انقدر گریه میکنم شبا که برای خودمم سواله چرا تموم نمیشن؟...
لونا بهم یه کار تو تیمارستانش جور کرد.. عااا شاید بپرسین چطوری یاد گرفتم... خب من مدرکی ندارم... لونا تو خونه بطور خلاصه بهم توضیح میده و منم به خاطر اون اونجام واقعا ازش ممنونم...
ویو جکسون(تا حلا بیچاره ویو نداشته)
کلافه نفسمو فوت کردم.... اوفففف حالا به جنگکوک چی بگم چی دارم که بگم.... بگم که آب شده رفته زیر زمین؟ نه نمیشه... ات که برنمیگرده پیش جنگکوک الانم که من پیداش نکردم 100درصد رفته خارج از کشور(نرفته فرزندم) خب چرا نگم ات مرده؟... درسته داغون میشه اما بهتر از اینه که کل زندگیشو چشم به راه بشینه اون الان مث دیونه ها با درو دیوار حرف میزنه تا آخر عمر اینشکلی پیش بره رسما روانی میشه.... پس میگم ات مرده بعد باید یه قبر جور کنم و یه نامه از طرف ات بنویسم تا بلایی سر خودش نیاره این جئون...
ویو کوک
یک هفته گذشت.... ات نیست.. نیست که بهم آرامش بده.. فقط لباساش منو تنها نذاشتن... تو این یک هفته هیچی نخوردم فقط و فقط مشروب و سیگار.. همدم تنهاییم...امید وارم برگرده چون تضمینی نمیکنم زنده بمونم...
کوک.بله؟(آروم، گرفته)
جکسون. منم
کوک. بیا تو(آروم)
جکسون وارد اتاق شد اما با صورتی که توش غم و اندوه موج میزد..
کوک. چیشده؟(آروم، گرفته)
جکسون. مرده..
کوک. چی؟کی؟(آروم)
جکسون. ات... مرده
امکان نداره نه نه نه اون منو تنها نمیزاره نمیزاره میدونم... اشکام همینطوری میرختن...
کوک.جکسون برو بیرون(اشک، داد)
جکسون. کـ کوک آ...
کوک. نشنیدییییی؟؟ (داد)
جکسون. متاسفم...
اینو گفتو رفت... من من نمیتونم نه نههههه
کل وسایل اتاقو شکوندم هر کدومو به طرف های نامعلومی مینداختم... من من باید ببینم... باید ببینمش.... از اتاق خارج شدم به سمت اتاق جکسون رفتم بدون اینکه در بزنم وارد اتاق شدم رویه تخت نشسته بودو داشت یه ورقه رو میخوند...
کوک. منو ببر پیشش..
جکسون. چـ چی داری میگی میگم مرده..
کوک.. ببر سر مزارش..
جکسون. باشه بیا بریم فقط قبلش بیا این واسه توعه
کوک. حوصله اینکارارو ندارم بزارش بر...
جکسون. از طرف اتس
با دستایه لرزونم ورقه رو گرفتم
نوشته: سلام کوک چطوری؟...خب الان که تو اینو میخونی من نیستم... خب من میخوام خودکشی کنم.. لطفا بعد من ناراحت نباش بزار حداقل تو اون دنیا آرامش داشته باشم خواهش میکنم.... به خودت آسیب نزن... دوست دارم ات
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
"یک هفته بعد"
ویو ات
تو این یک هفته با لونا خیلی خوبه صمیمی شده بودم واقعا به دختر مهربون بود... خب دلتنگیم؟عااا هنوزم سر جاشه فقط... فقط روزا پیش لونا خوشحالم ولی شبا؟... احساس دلتنگی، احساس خالی بود جاش، چرا اشکام تموم نمیشه؟انقدر گریه میکنم شبا که برای خودمم سواله چرا تموم نمیشن؟...
لونا بهم یه کار تو تیمارستانش جور کرد.. عااا شاید بپرسین چطوری یاد گرفتم... خب من مدرکی ندارم... لونا تو خونه بطور خلاصه بهم توضیح میده و منم به خاطر اون اونجام واقعا ازش ممنونم...
ویو جکسون(تا حلا بیچاره ویو نداشته)
کلافه نفسمو فوت کردم.... اوفففف حالا به جنگکوک چی بگم چی دارم که بگم.... بگم که آب شده رفته زیر زمین؟ نه نمیشه... ات که برنمیگرده پیش جنگکوک الانم که من پیداش نکردم 100درصد رفته خارج از کشور(نرفته فرزندم) خب چرا نگم ات مرده؟... درسته داغون میشه اما بهتر از اینه که کل زندگیشو چشم به راه بشینه اون الان مث دیونه ها با درو دیوار حرف میزنه تا آخر عمر اینشکلی پیش بره رسما روانی میشه.... پس میگم ات مرده بعد باید یه قبر جور کنم و یه نامه از طرف ات بنویسم تا بلایی سر خودش نیاره این جئون...
ویو کوک
یک هفته گذشت.... ات نیست.. نیست که بهم آرامش بده.. فقط لباساش منو تنها نذاشتن... تو این یک هفته هیچی نخوردم فقط و فقط مشروب و سیگار.. همدم تنهاییم...امید وارم برگرده چون تضمینی نمیکنم زنده بمونم...
کوک.بله؟(آروم، گرفته)
جکسون. منم
کوک. بیا تو(آروم)
جکسون وارد اتاق شد اما با صورتی که توش غم و اندوه موج میزد..
کوک. چیشده؟(آروم، گرفته)
جکسون. مرده..
کوک. چی؟کی؟(آروم)
جکسون. ات... مرده
امکان نداره نه نه نه اون منو تنها نمیزاره نمیزاره میدونم... اشکام همینطوری میرختن...
کوک.جکسون برو بیرون(اشک، داد)
جکسون. کـ کوک آ...
کوک. نشنیدییییی؟؟ (داد)
جکسون. متاسفم...
اینو گفتو رفت... من من نمیتونم نه نههههه
کل وسایل اتاقو شکوندم هر کدومو به طرف های نامعلومی مینداختم... من من باید ببینم... باید ببینمش.... از اتاق خارج شدم به سمت اتاق جکسون رفتم بدون اینکه در بزنم وارد اتاق شدم رویه تخت نشسته بودو داشت یه ورقه رو میخوند...
کوک. منو ببر پیشش..
جکسون. چـ چی داری میگی میگم مرده..
کوک.. ببر سر مزارش..
جکسون. باشه بیا بریم فقط قبلش بیا این واسه توعه
کوک. حوصله اینکارارو ندارم بزارش بر...
جکسون. از طرف اتس
با دستایه لرزونم ورقه رو گرفتم
نوشته: سلام کوک چطوری؟...خب الان که تو اینو میخونی من نیستم... خب من میخوام خودکشی کنم.. لطفا بعد من ناراحت نباش بزار حداقل تو اون دنیا آرامش داشته باشم خواهش میکنم.... به خودت آسیب نزن... دوست دارم ات
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۶.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.