فیک لیتل من

فیک لیتل من🍼:))
پارت۱۵
ویو کوک
با حرکتش قلبم ایستاد...
خیلی آروم و کیوت لبشو رو لبم گذاشته بود به پنجه پاش که رفته بود بالا تا هم قد من باشه یه لبخندی زدم و از زیر پاش گرفتم که لرزید و دستاشو‌ دور گردنم گذاشت و ازم جدا شد قرمز قرمز بود...
کوک:هی کوچولو...چرا قرمز میشی؟!
یوری:ه..هی من کوشولو...نیشتم...
چی رفته بود تو لیتلش...وای خدای من ای‌ کیوت...
با حس دستای خیلی سرد و کوچیکی روی گونم لرزی کردم که خنده کیوتی کرد که دلم براش قنج رفت...
کوک:کوشولو...چرا اینقدر سردی...سردته؟
سرشو آروم بالا پایین کرد و لپامو کشید و دستاشو‌ به گردنم میزد...فکنم چون سردشه میخواد دستای سردشو به گردن گرمم بزنه ای کیوت...
رفتم سمت اتاقش گذاشتمش رو تخت که جیغی کشید و دستاشو‌ باز و بسته میکرد که بغلش کنم و زد زیر گریه...
کوک:هی هی گریه نکن...شت..
رفتم سمت کشوی کنار تختش سریع یه پستونکو تو جیبش درآوردم رنگ سفید بود گذاشتم تو دهنش که آروم شد و عروسکش رو بغل کرد...
رفتم سمت کمد لباساش یه پلیور کیوت سفید که بافتنی بود و یه هودی صورتی رنگ روش تنش کردم برای شلوار هم اصلا نزاشت تنش کنم که فقط لایه شرتک تا بالای زانوهایش خوابید...هعی خوابید همینکه گرم شد خودش بسه...
دیدگاه ها (۲)

فیک لیتل من🍼:))پارت۱۶ویو کوکساعت تقریبا ۱۰صبح بود تو شرکت بو...

فیک لیتل من🍼:))پارت۱۷ویو کوکبزور پلاستیک خوراکی هارو توی اپن...

فیک لیتل من🍼:))پارت ۱۴«راوی»کم کم چشماش باز میکرد...با دیدن ...

فیک لیتل من🍼:))پارت ۱۳ویو کوکبا صحنه ای که دیدم خشکم زد...دا...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط