هرکسی سرنوشتی دارد این هم سرنوشت من بود بنویسم تا چشم

هرکسی سرنوشتی دارد ، این هم سرنوشت من بود ، بنویسم تا چشمانم بسوزد تا دست هام درد بگیرد تا آن کن تمام شود تا دفترم پر شود...
نوشتم چون کسی گوش نمی‌داد !
دروغ چرا؟ بعضی ها بودند و گوش میداند اما من میدونستم اون به قدر کافی درد داره و رنج می‌کشه که دیگه دلم نمیومد باهاش درباره ی درد هام صحبت کنم..

من همیشه گوش میدم به درد ها ، به چیز هوایی که گفتنی بود و کسی نمی‌گفت من اون هارو با کمال میل گوش میدادم ؛ می‌دونی چرا؟ چون نمی‌خواستم چیزی که من کشیدم رو اون هم بکشه
هرکسی چیز هایی برای گفتن دارد که کسی گوش نمی دهد ولی من قول میدم که گوش دهم

چقدر خوب مینویسم؟ اهر من تمام عمرم نوشتم ، نوشتم ، نوشتم ، نوشتم و باز هم نوشتم...

روزی ناخواسته قلم به دست گرفتم و شروع کردم به نوشتم ، به خودم آمدم و دیدم دفتر تمام شد و من هنوز چیز های ناگفته ای داشتم ... ولی این بود رسم من؟
دیدگاه ها (۳)

-از وقتی که این رابطه شکل گرفته حدود ۱ سال میگذره.کیم و جئون...

"فراتر از دوستی¹"کیم و جئون دو  پسر جوان، سال ها بود که آن د...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

دختر سایه

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط