"فیک عشق ناخواسته"
"فیک عشق ناخواسته"
پارت۴
"ویوی ا/ت"
خانم مین رفت بیرون لباسامو در آوردم رفتم داخل وان، با آب داغ وان پر کردم یه حس آرامش بهم میداد دراز کشیدم چشمامو بستم چندی مین همون جوری بودم که بلاخره تصمیم گرفتم خودمو بشورم، خودمو شستم اومدم بیرون دیدم لباس رو تخت لباس پوشیدم تا بالای زانوم بود.رفتم موهامو خشک کردم دیدم رو میز لوازم آرایش از آرایش زیاد خوشم نمیاد یه رژه کم رنگ زدم
از اتاقم رفتم بیرون یه راه پله اونجا بود ازش رفتم پایین که خانوم مین دیدم
ا/ت: خانوم مین من چیکار کنم؟
(خانم مین خ.م می نویسم)
خ.م: تو برو ناهار ارباب رو ببر.
ا/ت: باش
رفتم آشپزخونه چند تا دختر بودن که لباس خدمتکاریشون با بقیه فرق داشت بازتر بود آرایش غلیظی داشتن. بی اهمیت بهشون رفتم سمت یه دختر.
ا/ت: ببخشید غذای ارباب کجاست؟
دختره: بیا بگیر
غذا رو گرفتم رفتم طبقه ی بالا نمیدونستم کدوم اتاقشه. یه اتاق بود که درش سیاه بود رفتم بازش کردم که دیدم....
پارت۴
"ویوی ا/ت"
خانم مین رفت بیرون لباسامو در آوردم رفتم داخل وان، با آب داغ وان پر کردم یه حس آرامش بهم میداد دراز کشیدم چشمامو بستم چندی مین همون جوری بودم که بلاخره تصمیم گرفتم خودمو بشورم، خودمو شستم اومدم بیرون دیدم لباس رو تخت لباس پوشیدم تا بالای زانوم بود.رفتم موهامو خشک کردم دیدم رو میز لوازم آرایش از آرایش زیاد خوشم نمیاد یه رژه کم رنگ زدم
از اتاقم رفتم بیرون یه راه پله اونجا بود ازش رفتم پایین که خانوم مین دیدم
ا/ت: خانوم مین من چیکار کنم؟
(خانم مین خ.م می نویسم)
خ.م: تو برو ناهار ارباب رو ببر.
ا/ت: باش
رفتم آشپزخونه چند تا دختر بودن که لباس خدمتکاریشون با بقیه فرق داشت بازتر بود آرایش غلیظی داشتن. بی اهمیت بهشون رفتم سمت یه دختر.
ا/ت: ببخشید غذای ارباب کجاست؟
دختره: بیا بگیر
غذا رو گرفتم رفتم طبقه ی بالا نمیدونستم کدوم اتاقشه. یه اتاق بود که درش سیاه بود رفتم بازش کردم که دیدم....
۲۲.۲k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.