خون بس!
خونبس!
پارت چهل و چهارم:
ا.ت: هوم...این قسمتشو خوب سرخ نکرده...ببین خامه خامه"
تهیونگ اون قسمتو با چاقو بریدو خورد...بعد از اینکه قورتش داد گفت"نه..خوبه که"
ا.ت: من تشخیص میدم یا تو؟
تهیونگ: ا.ت این کجاش خامههه؟
ا.ت: خامه دیگه...یه ذره سفته
تهیونگ: ای خداا...خیله خب اون قسمتشو نمیخواد بخوری"
بعد از حدودا ۱۵ دقیقا...جفتشون غذاشونو خوردن...تهیونگ رفت حساب کرد و رفتن طرف ماشین"
تهیونگ: خب...چطور بود؟
ا.ت: خوب بود...فقط یکم..
تهیونگ: وای خدا باز میخواد ایراد بگیره
ا.ت: هعییی...خیله خب.."همون لحظه مبایل ا.ت زنگ خورد...گوشیو از جیبش در اورد ولی با شماره ی ناشناس مواجه شد...به تهیونگ خیره شده بود و با حالت چشماش بهش فهموند که جواب بده یا نه...تهیونگ گوشیو ازش گرفت و تماسو اوکی کرد و با دستش اشاره کرد چیزی نگو
ا.ت....ا.ت خانم...چقد دیر جواب دادی...نمیخوای چیزی بگی؟...ا.ت خانم با تو ام...اوکی مثه اینکه نمیخوای حرف بزنی...کوتاه و مختصر میگم...مادرت اینجاست!...بیا باهاش حرف بزن
مادر: اون گوشیه کثیفو نزدیک من نکننن..."همون لحظه تماس قط شد
ا.ت: تهیونگ...تهیونگ مامانم..
تهیونگ: اروم باش ا.ت
ا.ت: یعنی چی اروم باش تهیونگ این صدای مامانم بود
تهیونگ: صبر کن ببینم باید چه غلطی کنم
ا.ت: تهیونگ اینا کی بودن با مامانم چیکار دارن....تهیونگ مامانم قرص میخوره تو که میدونی
تهیونگ: اره ا.ت میدونم یک دقیقه اروم باش
ا.ت: چجوری اروم باشم چی میگی"
تهیونگ یهو لحن صداشو برد بالا و گفت"وای خفه شووو ا.ت..خفه شووو"
(شدیدا سرما خوردم..)
ادامه دارد...
پارت چهل و چهارم:
ا.ت: هوم...این قسمتشو خوب سرخ نکرده...ببین خامه خامه"
تهیونگ اون قسمتو با چاقو بریدو خورد...بعد از اینکه قورتش داد گفت"نه..خوبه که"
ا.ت: من تشخیص میدم یا تو؟
تهیونگ: ا.ت این کجاش خامههه؟
ا.ت: خامه دیگه...یه ذره سفته
تهیونگ: ای خداا...خیله خب اون قسمتشو نمیخواد بخوری"
بعد از حدودا ۱۵ دقیقا...جفتشون غذاشونو خوردن...تهیونگ رفت حساب کرد و رفتن طرف ماشین"
تهیونگ: خب...چطور بود؟
ا.ت: خوب بود...فقط یکم..
تهیونگ: وای خدا باز میخواد ایراد بگیره
ا.ت: هعییی...خیله خب.."همون لحظه مبایل ا.ت زنگ خورد...گوشیو از جیبش در اورد ولی با شماره ی ناشناس مواجه شد...به تهیونگ خیره شده بود و با حالت چشماش بهش فهموند که جواب بده یا نه...تهیونگ گوشیو ازش گرفت و تماسو اوکی کرد و با دستش اشاره کرد چیزی نگو
ا.ت....ا.ت خانم...چقد دیر جواب دادی...نمیخوای چیزی بگی؟...ا.ت خانم با تو ام...اوکی مثه اینکه نمیخوای حرف بزنی...کوتاه و مختصر میگم...مادرت اینجاست!...بیا باهاش حرف بزن
مادر: اون گوشیه کثیفو نزدیک من نکننن..."همون لحظه تماس قط شد
ا.ت: تهیونگ...تهیونگ مامانم..
تهیونگ: اروم باش ا.ت
ا.ت: یعنی چی اروم باش تهیونگ این صدای مامانم بود
تهیونگ: صبر کن ببینم باید چه غلطی کنم
ا.ت: تهیونگ اینا کی بودن با مامانم چیکار دارن....تهیونگ مامانم قرص میخوره تو که میدونی
تهیونگ: اره ا.ت میدونم یک دقیقه اروم باش
ا.ت: چجوری اروم باشم چی میگی"
تهیونگ یهو لحن صداشو برد بالا و گفت"وای خفه شووو ا.ت..خفه شووو"
(شدیدا سرما خوردم..)
ادامه دارد...
۹.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.