شروع دوباره پارت فیکبیتیاس

شروع دوباره پارت ۳ #فیک_بی_تی_اس


ا.ت رفت و کنار جولیا نشست

کوک ویو

هنوزم خوشگله ... موهاش ... صورت بی نقصش ،اندامش ، استایلش ... هنوزم جذابه ... اون موقع ها نمیدونم چمون شده بود فقط دعوا میکردیم بعد جدا شدیم ...

شوگا: ا.ت چه خبرا نیستی
+: ای بابااا من یه مادر مجردم نمیتونم که دم به دیقه بیام دیدنتون(خنده)

جولیا: البته خب سخته
+: یعنی ... سخت که هست ولی قشنگه ... من لذت میبرم از وقت گذروندن باهاش
جولیا: آخییی ا.تتت تو واقعا مادر خیلی خوبی هستییی
+: مرسی توهم میشی(لبخند)
جیمین : ا.ت ... کسی نیست تو زندگیت؟

_: یعنی چی کی میخواد باشه؟
+: ببخشید؟ منظورت چیه؟ نمیتونه باشه؟ ... فکر نکنم این قضیه دیگه به تو مربوط باشه ... اما نه نیست

جولیا: کوک ... ا.ت راس میگه اون اگه بخواد میتونه کسی رو داشته باشه تو زندگیش تو نمیتونی دخالت کنی

آری اومد پیش ا.ت و شروع کرد حرف زدن

÷: مامانی
+: جونم عشقم
÷: میگم تو و بابایی چرا باهم زندگی نمیکنین؟
+: آری ... این بار چندمه که داریم از این قضیه صحبت میکنیم؟

÷: ولی همه دوستام با مامان باباشون زندگی میکنن
+: آری ... الان وقتش نیست ... قبلا در این مورد باهم صحبت کردیم

آری را ناراحتی رفت و دوباره نشست بغل کوک

جولیا: آخیی عزیزمم ... این بچه گناهش چیه آخه