[•( ساحـــــل )•]
[•( ساحـــــل )•]
part ³³
( دیگه کم کم همه ی مهمونا اومدن و مراسم رو شروع کردن ، بعد از چند دیقه جنی و فلیکس وارد سالن شدن و همه براشون دست میزدن ، بعد از بوسیدن و کارای دیگه سالن شلوغ شد..بالاخره عروسی تموم شد ولی وقتی همه ی مهمونا رفتن ، موقع رفتن به خونه هانا رو پیدا نمیکردن )
...☆
لینو : ( روبه تهیونگ ) چرا نماید بریم
تهیونگ : لینو فکر کنم هانا گم شده
لینو : وا مگه بچس که گم بشه
تهیونگ : نمیدونم هرچی صداش میزنم نیست ، تالار خالی شده دیگه هیچکس نیست ، جنی و فلیکس هم میگن پیداش نمیکنن
( لینو میره داخل تالار تا خودش دنبال هانا بگرده ، هرچی صداش کردن کسی جواب نمی داد، نزدیک به یک ساعت اونجا بود تا اینکه یکی از کار کنان اونجا اومد و ازشون خواست که برن )
لینو : فلیکس ، تو با جنی برید خونه من و تهیونگم میریم یکم این اطراف رو بگردیم
فلیکس : نه نمیشه منم باهاتون میام
لینو : تو نمیتونی امشب عممو تنها بزاری پس فقط بمون پیشش
فلیکس : ( باشه ای میگه و با جنی راهی خونه میشن )
....☆
• ویو تهیونگ •
خیلی نگران هانا ام ، اگه بلایی سرش بیاد بیاد چیکار کنم ، با لینو رفتن اطرافم گشتیم ولی هیچ خبری نبود ، هرچقدر هم که به کوشش زنگ میزدم خاموش بود
تهیونگ : لینو ساعت ۲ شب شده دیگه ، به نظرم فردا بیا بریم یه پلیس خبر بدیم
لینو : ( یه قطره اشک از چشمش جاری میشه و از رو گونش سر میخوره ) م..من نمیتونم تهیونگ ، اگر هانا طوریش بشه من نمیتونم به زندگیم ادامه بدم
تهیونگ : خدا نکنه چیزیش بشه ، خب میگم الان که اینجا نمی تونیم پیداش کنیم پس باید بریم خونه و فردا صبح به پلیس خبر بدیم
لینو : باشه بریم پس
• خونه ی فلیکس و جنی •
جنی : من میرم بخوابم شب بخیر
فلیکس : شب بخیر ( سرد )
فلیکس : تلفنش زنگ میخوره ، یه سیگار ور می داره و به سمت بالکن میره :
فلیکس : کجایی
پسره : همون جایی که گفته بودید.
فلیکس : خوب ازش مراقبت کنید و نزارید یه تار مو ازش کم بشه
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
part ³³
( دیگه کم کم همه ی مهمونا اومدن و مراسم رو شروع کردن ، بعد از چند دیقه جنی و فلیکس وارد سالن شدن و همه براشون دست میزدن ، بعد از بوسیدن و کارای دیگه سالن شلوغ شد..بالاخره عروسی تموم شد ولی وقتی همه ی مهمونا رفتن ، موقع رفتن به خونه هانا رو پیدا نمیکردن )
...☆
لینو : ( روبه تهیونگ ) چرا نماید بریم
تهیونگ : لینو فکر کنم هانا گم شده
لینو : وا مگه بچس که گم بشه
تهیونگ : نمیدونم هرچی صداش میزنم نیست ، تالار خالی شده دیگه هیچکس نیست ، جنی و فلیکس هم میگن پیداش نمیکنن
( لینو میره داخل تالار تا خودش دنبال هانا بگرده ، هرچی صداش کردن کسی جواب نمی داد، نزدیک به یک ساعت اونجا بود تا اینکه یکی از کار کنان اونجا اومد و ازشون خواست که برن )
لینو : فلیکس ، تو با جنی برید خونه من و تهیونگم میریم یکم این اطراف رو بگردیم
فلیکس : نه نمیشه منم باهاتون میام
لینو : تو نمیتونی امشب عممو تنها بزاری پس فقط بمون پیشش
فلیکس : ( باشه ای میگه و با جنی راهی خونه میشن )
....☆
• ویو تهیونگ •
خیلی نگران هانا ام ، اگه بلایی سرش بیاد بیاد چیکار کنم ، با لینو رفتن اطرافم گشتیم ولی هیچ خبری نبود ، هرچقدر هم که به کوشش زنگ میزدم خاموش بود
تهیونگ : لینو ساعت ۲ شب شده دیگه ، به نظرم فردا بیا بریم یه پلیس خبر بدیم
لینو : ( یه قطره اشک از چشمش جاری میشه و از رو گونش سر میخوره ) م..من نمیتونم تهیونگ ، اگر هانا طوریش بشه من نمیتونم به زندگیم ادامه بدم
تهیونگ : خدا نکنه چیزیش بشه ، خب میگم الان که اینجا نمی تونیم پیداش کنیم پس باید بریم خونه و فردا صبح به پلیس خبر بدیم
لینو : باشه بریم پس
• خونه ی فلیکس و جنی •
جنی : من میرم بخوابم شب بخیر
فلیکس : شب بخیر ( سرد )
فلیکس : تلفنش زنگ میخوره ، یه سیگار ور می داره و به سمت بالکن میره :
فلیکس : کجایی
پسره : همون جایی که گفته بودید.
فلیکس : خوب ازش مراقبت کنید و نزارید یه تار مو ازش کم بشه
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
۵.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.