Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁶⁷
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف اتاقم خیره بودم و تمام امیدم به پیام شوگا بود که در جواب پیامم که کمی پیش براش فرستادم:
"ا/ت: سلام میتونم باهاتون حرف بزنم؟!."
نوشته بود:
" شوگا: سلام فردا خونه هستم شما هم میتونید تشریف بیارین سرکارتون اونجا با هم حرف میزنیم."
از پیامش به قدری انرژی گرفته بودم که خواب از سرم پرید.
برای فرار از تهیونگ و باز کردن این موضوع باید به کسی پناه میبردم که از نظر منو عمه هیچ کس بهتر از شوگا نبود.
عمه دوباره به تهیونگ زنگ زد تا باهاش حرف بزنه و اون تماسشو بی جواب گذاشته بود، به قدری غد و مغرور بود که با این بادا نلرزه.
عمه هم مجبور شد امروز بدون هماهنگی بره محل کارش و باهاش حرف بزنه، اما بازم بی نتیجه بود. چون تهیونگ در کمال بیشعوری عمه رو از محل کارش بیرون کرد و با پرویی بهش گفته بود:
" تهیونگ: من میخوامش شما هم بهتره مراقب زبونتون باشید، گفتن این حرفا بیفایده س گیریم با چارتا پارتی و مدرک تونستی منو گیر بندازی، تهش چی میشه، فکر میکنی ا/ت بعدش آرامش داره؟ خانواده ش چی؟ راحتش میزارن؟ یا اصلا همونی؟ پس بهتره برگردی خونه و اینجوری فکر کنی که شتر دیدی ندیدی، به زندگیشم کاری نداشته باش، تو اگه خیلی دلسوزش بودی اجازه نمیدادی تو خونه غریبه ها که چند تا مردِ مجرد هر روز اونجا رفت و آمد دارن زندگی کنه، ا/ت چی میخواد؟ تحصیل، کار،خونه و زندگی یا هر چیزه دیگهای، خودم براش تامین میکنم، دیگه چی میخوای که نگران آینده شی؟!. "
حالا انگار درد من خونه و کار بود. وقتی آرامش نداشته باشم با خونه و کار و زندگیِ کثیف چطوری خودم رو آروم کنم؟.
با صدای ویبره گوشيم نگاهم رو به طرف گوشی کشیدم. عمه بود.
گوشی رو سریع جواب دادم :
ا/ت: بله عمه؟!.
تا صدام رو شنید زد زیره گریه:
عمه ا/ت: بمیرم برات بمیرم که شاهد بدبختیت نباشم.
ا/ت: دور از جون عمه چشیده؟!.
عمه ا/ت: این تهیونگ دیوونه ست،اخه یه آدم سالم چطور میتونه این کارو بکنه، مگه میشه وکیل مردم، کسی که داره به بچه های مردم درس یاد میده کسی رو مجبور کنه باهاش باشه.
آهی کشیدم:
ا/ت: منم اول مثل تو فکر میکردم. فکر کردم هر کی بیشتر درس خونده باشه باشعور تره ولی نمیدونستم متجاوز تو هر لباسی باشه بلاخره متجاوزه.
عمه ا/ت: ولی من یه راهی پیدا میکنم ا/ت، اصلا نگران نباش، حتما یه راهی پیدا میکنم فقط منتظر باش.
ا/ت: میخوام با شوگا حرف بزنم.
عمه ا/ت: بهش گفتی؟!.
ا/ت: هنوز نه ولی میخوام فردا برم خونه ش اونجا باهاش حرف میزدم.
چیزی نگفتم انگار اونم مثل من به قدر کافی دلهره و استرس داشت.
ₚₐᵣₜ⁶⁷
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف اتاقم خیره بودم و تمام امیدم به پیام شوگا بود که در جواب پیامم که کمی پیش براش فرستادم:
"ا/ت: سلام میتونم باهاتون حرف بزنم؟!."
نوشته بود:
" شوگا: سلام فردا خونه هستم شما هم میتونید تشریف بیارین سرکارتون اونجا با هم حرف میزنیم."
از پیامش به قدری انرژی گرفته بودم که خواب از سرم پرید.
برای فرار از تهیونگ و باز کردن این موضوع باید به کسی پناه میبردم که از نظر منو عمه هیچ کس بهتر از شوگا نبود.
عمه دوباره به تهیونگ زنگ زد تا باهاش حرف بزنه و اون تماسشو بی جواب گذاشته بود، به قدری غد و مغرور بود که با این بادا نلرزه.
عمه هم مجبور شد امروز بدون هماهنگی بره محل کارش و باهاش حرف بزنه، اما بازم بی نتیجه بود. چون تهیونگ در کمال بیشعوری عمه رو از محل کارش بیرون کرد و با پرویی بهش گفته بود:
" تهیونگ: من میخوامش شما هم بهتره مراقب زبونتون باشید، گفتن این حرفا بیفایده س گیریم با چارتا پارتی و مدرک تونستی منو گیر بندازی، تهش چی میشه، فکر میکنی ا/ت بعدش آرامش داره؟ خانواده ش چی؟ راحتش میزارن؟ یا اصلا همونی؟ پس بهتره برگردی خونه و اینجوری فکر کنی که شتر دیدی ندیدی، به زندگیشم کاری نداشته باش، تو اگه خیلی دلسوزش بودی اجازه نمیدادی تو خونه غریبه ها که چند تا مردِ مجرد هر روز اونجا رفت و آمد دارن زندگی کنه، ا/ت چی میخواد؟ تحصیل، کار،خونه و زندگی یا هر چیزه دیگهای، خودم براش تامین میکنم، دیگه چی میخوای که نگران آینده شی؟!. "
حالا انگار درد من خونه و کار بود. وقتی آرامش نداشته باشم با خونه و کار و زندگیِ کثیف چطوری خودم رو آروم کنم؟.
با صدای ویبره گوشيم نگاهم رو به طرف گوشی کشیدم. عمه بود.
گوشی رو سریع جواب دادم :
ا/ت: بله عمه؟!.
تا صدام رو شنید زد زیره گریه:
عمه ا/ت: بمیرم برات بمیرم که شاهد بدبختیت نباشم.
ا/ت: دور از جون عمه چشیده؟!.
عمه ا/ت: این تهیونگ دیوونه ست،اخه یه آدم سالم چطور میتونه این کارو بکنه، مگه میشه وکیل مردم، کسی که داره به بچه های مردم درس یاد میده کسی رو مجبور کنه باهاش باشه.
آهی کشیدم:
ا/ت: منم اول مثل تو فکر میکردم. فکر کردم هر کی بیشتر درس خونده باشه باشعور تره ولی نمیدونستم متجاوز تو هر لباسی باشه بلاخره متجاوزه.
عمه ا/ت: ولی من یه راهی پیدا میکنم ا/ت، اصلا نگران نباش، حتما یه راهی پیدا میکنم فقط منتظر باش.
ا/ت: میخوام با شوگا حرف بزنم.
عمه ا/ت: بهش گفتی؟!.
ا/ت: هنوز نه ولی میخوام فردا برم خونه ش اونجا باهاش حرف میزدم.
چیزی نگفتم انگار اونم مثل من به قدر کافی دلهره و استرس داشت.
۵.۷k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.