فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت پنجاه و شش☆
_کی اهمیت میده که من قربانی باشم یا نه*گریه، جیغ*
+من..... من اهمیت میدم یااا تو باعث شدی دلم بخواد زندگی کنم... باعث شدی بد جور بخوامت چرا فقط به خودت فک میکنی؟ پس من چی؟ چرا فک میکنی تو مقصری وقتی یه آشغال دیگه ریده*داد و بیداد*
_لِئو.... بسه بهتره همینجا تمومش کنیم برو خونتون.... حالم اصلا خوب نیـ..
+مشکل تو همینه
_"هوم؟ "
+مشکل تو اینه که نمیخوای با واقعیت روبرو بشیی نمیخوای یکم خودتو شل کنی و به یکی تکیه کنی
_*پوزخند *حتی منو بهتر ازخودم شناختی! یااا من... آیششش<بلند میشه میره که به حساب رو وون برسه>
دارم برات پد*خته *چوب رو برمیداره و میره*
لِئو: حالا شد*پوزخند*
یونا: یاااا کجا داری میری
<رو وون سرشو برمیگردونه ببینه جریان چیه>
°یونا با چوب میزنه رو سرش°
رو وون: عوضیی کی بود*چشاش یه لحظه تار میبینه*
یونا: عوضیی!*خنده*به کی میگی عوضیی
°با چوب میزنش°
چراا.... چرا زدی دوستمو کشتی هاا°دوباره میزنش°
چرا زدی زندگیشو نابود کردی مگه چند سالش بود هوم°دوباره میزنه °
رو وون: آخ درد دارههـ درد داره آشغال روانی
یونا: خفهه شوو حقتهه حتما دوست عزیزمم همین قدر التماست میکرد چه حسی داره هوم؟°دوباره میزنش°
<بالای یونا از پنجره به یونا نگاه میکنه و یه پوزخند میزنه>
بابا: اون بالاخره کاری که میخواست رو انجام داد*پوزخند*
<لِئو هم از دور داره نگاه میکنه>
رو وون: میدونی چه حسی داشت انگار تو خدا بودی*قَه قَهِ* آیی درد داره
یونا: حالا که یه خدا داره کتک میخوره چی؟ °میزنش°
-چند دیقه بعد-
رو وون: بسه دیگه.... درد داره دیگه بسه الان میمیرما
یونا: عه پس بهتری زودنر بمیری چون کسی علاقه ای به زنده موندنت نداره*پوزخند* میبینی کار خدارو الان ت. شدی قربانی عوضیی فک کردی چون هنوز به سن قانونی نرسیدم چیزی حالیم نی؟ °میزنش°
<لِئو میاد سمت یونا>
لِئو: یونا دیگه بسشه هوم ولش کن دیه به انداره کافی خورده.... خوش میگذره؟
یونا: گوشیتو بده لطفا
+بیا اینم گوشیم میخوای چیکار کنی؟
_زنگ بزنم به پلیس باید حسابشو برسمم عوضی
+اوه مث اینکه غش کرده بس کتک خورده
یونا: الو سلام پلیس
"بله بفرمایید"
یونا: یه مجرم رو گرفتم قبلا به دوستم تجاوز کرده بود و باعث مرگ دوستم شد
"اوه آدرس رو بگید لطفا"
مرسیی که حمایتم میکنین 💗🐣
پارت پنجاه و شش☆
_کی اهمیت میده که من قربانی باشم یا نه*گریه، جیغ*
+من..... من اهمیت میدم یااا تو باعث شدی دلم بخواد زندگی کنم... باعث شدی بد جور بخوامت چرا فقط به خودت فک میکنی؟ پس من چی؟ چرا فک میکنی تو مقصری وقتی یه آشغال دیگه ریده*داد و بیداد*
_لِئو.... بسه بهتره همینجا تمومش کنیم برو خونتون.... حالم اصلا خوب نیـ..
+مشکل تو همینه
_"هوم؟ "
+مشکل تو اینه که نمیخوای با واقعیت روبرو بشیی نمیخوای یکم خودتو شل کنی و به یکی تکیه کنی
_*پوزخند *حتی منو بهتر ازخودم شناختی! یااا من... آیششش<بلند میشه میره که به حساب رو وون برسه>
دارم برات پد*خته *چوب رو برمیداره و میره*
لِئو: حالا شد*پوزخند*
یونا: یاااا کجا داری میری
<رو وون سرشو برمیگردونه ببینه جریان چیه>
°یونا با چوب میزنه رو سرش°
رو وون: عوضیی کی بود*چشاش یه لحظه تار میبینه*
یونا: عوضیی!*خنده*به کی میگی عوضیی
°با چوب میزنش°
چراا.... چرا زدی دوستمو کشتی هاا°دوباره میزنش°
چرا زدی زندگیشو نابود کردی مگه چند سالش بود هوم°دوباره میزنه °
رو وون: آخ درد دارههـ درد داره آشغال روانی
یونا: خفهه شوو حقتهه حتما دوست عزیزمم همین قدر التماست میکرد چه حسی داره هوم؟°دوباره میزنش°
<بالای یونا از پنجره به یونا نگاه میکنه و یه پوزخند میزنه>
بابا: اون بالاخره کاری که میخواست رو انجام داد*پوزخند*
<لِئو هم از دور داره نگاه میکنه>
رو وون: میدونی چه حسی داشت انگار تو خدا بودی*قَه قَهِ* آیی درد داره
یونا: حالا که یه خدا داره کتک میخوره چی؟ °میزنش°
-چند دیقه بعد-
رو وون: بسه دیگه.... درد داره دیگه بسه الان میمیرما
یونا: عه پس بهتری زودنر بمیری چون کسی علاقه ای به زنده موندنت نداره*پوزخند* میبینی کار خدارو الان ت. شدی قربانی عوضیی فک کردی چون هنوز به سن قانونی نرسیدم چیزی حالیم نی؟ °میزنش°
<لِئو میاد سمت یونا>
لِئو: یونا دیگه بسشه هوم ولش کن دیه به انداره کافی خورده.... خوش میگذره؟
یونا: گوشیتو بده لطفا
+بیا اینم گوشیم میخوای چیکار کنی؟
_زنگ بزنم به پلیس باید حسابشو برسمم عوضی
+اوه مث اینکه غش کرده بس کتک خورده
یونا: الو سلام پلیس
"بله بفرمایید"
یونا: یه مجرم رو گرفتم قبلا به دوستم تجاوز کرده بود و باعث مرگ دوستم شد
"اوه آدرس رو بگید لطفا"
مرسیی که حمایتم میکنین 💗🐣
- ۴.۷k
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط