"لجبازی"
"لجبازی"
part:15
ا.ت:ای بگم...بابا منم گشنمه
رفتم یه بیسکویت ورداشتم و خوردم لباسم رو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و رفتم دمدر خونه شون
زنگ رو زدم و منتظر موندم در رو وا کنن
در باز شد و یه خانوم نسبتن ۴۰ یا ۵۰ ساله پرسید
....:سلام کاری داشتید(لبخند)
ا.ت:سلام شما همسایه جدید هستید درست میگم
....:بله
ا.ت:مادرم برای خوش آمد گویی این شیرینی ها رو برای شما پخته
....:اوه مرسی از شکل و بویی امککه دارن معلومه خوشمزه هستن شیرینی ها رو بده من و بیا تو تا منم یکم از تو پذیرایی کنم
ا.ت:مزاحم که نمیشم
....:نه دخترم بیا تو
ا.ت:ممنون
رفتم تو داخل خونه خیلی قشنگ بود
رفتم و رو مبل نشستم اون خانوم مهربون هم رفت تو آشپز خونه و با دو تا فنجون و یک ظرف شکلات اومد پیشم
مادام:خب دخترم من مادام ریا هستم و ۴۵ سالمه
ا.ت:منم کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالمه
مادام:خب فکر کنم مادرت رو دیدم دیروز
ا.ت:اوم نمیدونم....ببخشید شما تو پرورشگاه کار میکردید؟
مادام:اره از کجا فهمیدی
ا.ت:چون اول اسمتون مادام داشت حدس زدم
مادام:اوم باهوش هستی
ا.ت:خب من دیگه مزاحم نمیشم و بابت چایی ممنونم
مادام: کاری نکردم نوش جونت حتما از مامانت هم بابت این شیرینی ها تشکر کن
ا.ت:حتما خداحافظ
مادام:خداحافظ
داشتم میرفتم که یهو یکی در رو با کلید وا کرد اومد تو دقت کردم که دیدم جیمینه
ا.ت:یاااا تو اینجا چیکار میکنی (تعجب)
جیمین:تو خودت اینجا چیکار میکنی(تعجب)
مادام: اوه جیمین اومدی
ا.ت:شما هم رو میشناسید
از دوباره رفتیم رو مبل نشستیم
جیمین:مادام کسی بود که هر موقعه ناراحت بودم مثل یک مادر پیشم بود و جای مادرم رو بعد از چند وقت گرفت حالا هم قرار شده یک ماه تو این خونه بمونه تا یه خونه بهتر پیدا کنه و من بیام جاش حالا خودت اینجا چیکار میکنی
ا.ت:اگر اینجوری باشه که منو و تو اینجا همسایه میشیم
مادام:حالا این ها به کنار شما چجوری هم رو میشناسید
ا.ت:من شاگرد جیمین هستم
مادام:اوه بازم خوشبختم
ا.ت:به هر حال من دیگه برم خونه مون
مادام:خداحافظ
جیمین:بای
ادامه دارد....
تروخدا این سری آپلود شوووووو
دلم برای اونایی که فکر کردن جیمینه میسوزه😂
شرط
لایک:۳۰
#ویسگون #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #آگوست_دی #یونگی #جیهوپ #هوسوک #جیمین-تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:15
ا.ت:ای بگم...بابا منم گشنمه
رفتم یه بیسکویت ورداشتم و خوردم لباسم رو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و رفتم دمدر خونه شون
زنگ رو زدم و منتظر موندم در رو وا کنن
در باز شد و یه خانوم نسبتن ۴۰ یا ۵۰ ساله پرسید
....:سلام کاری داشتید(لبخند)
ا.ت:سلام شما همسایه جدید هستید درست میگم
....:بله
ا.ت:مادرم برای خوش آمد گویی این شیرینی ها رو برای شما پخته
....:اوه مرسی از شکل و بویی امککه دارن معلومه خوشمزه هستن شیرینی ها رو بده من و بیا تو تا منم یکم از تو پذیرایی کنم
ا.ت:مزاحم که نمیشم
....:نه دخترم بیا تو
ا.ت:ممنون
رفتم تو داخل خونه خیلی قشنگ بود
رفتم و رو مبل نشستم اون خانوم مهربون هم رفت تو آشپز خونه و با دو تا فنجون و یک ظرف شکلات اومد پیشم
مادام:خب دخترم من مادام ریا هستم و ۴۵ سالمه
ا.ت:منم کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالمه
مادام:خب فکر کنم مادرت رو دیدم دیروز
ا.ت:اوم نمیدونم....ببخشید شما تو پرورشگاه کار میکردید؟
مادام:اره از کجا فهمیدی
ا.ت:چون اول اسمتون مادام داشت حدس زدم
مادام:اوم باهوش هستی
ا.ت:خب من دیگه مزاحم نمیشم و بابت چایی ممنونم
مادام: کاری نکردم نوش جونت حتما از مامانت هم بابت این شیرینی ها تشکر کن
ا.ت:حتما خداحافظ
مادام:خداحافظ
داشتم میرفتم که یهو یکی در رو با کلید وا کرد اومد تو دقت کردم که دیدم جیمینه
ا.ت:یاااا تو اینجا چیکار میکنی (تعجب)
جیمین:تو خودت اینجا چیکار میکنی(تعجب)
مادام: اوه جیمین اومدی
ا.ت:شما هم رو میشناسید
از دوباره رفتیم رو مبل نشستیم
جیمین:مادام کسی بود که هر موقعه ناراحت بودم مثل یک مادر پیشم بود و جای مادرم رو بعد از چند وقت گرفت حالا هم قرار شده یک ماه تو این خونه بمونه تا یه خونه بهتر پیدا کنه و من بیام جاش حالا خودت اینجا چیکار میکنی
ا.ت:اگر اینجوری باشه که منو و تو اینجا همسایه میشیم
مادام:حالا این ها به کنار شما چجوری هم رو میشناسید
ا.ت:من شاگرد جیمین هستم
مادام:اوه بازم خوشبختم
ا.ت:به هر حال من دیگه برم خونه مون
مادام:خداحافظ
جیمین:بای
ادامه دارد....
تروخدا این سری آپلود شوووووو
دلم برای اونایی که فکر کردن جیمینه میسوزه😂
شرط
لایک:۳۰
#ویسگون #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #آگوست_دی #یونگی #جیهوپ #هوسوک #جیمین-تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۳.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.