واقعیت داره که اقای کیم مردن؟
_واقعیت داره که اقای کیم مردن؟
_یعنی الان شما جانشین اون میشید؟
_پس کارای که قول انجامشون رو داد چی میشن؟
_هفته ی دیگه باید کارا و مدلا آماده باشن کی میخواد به اینا رسیدگی کنه؟
تهیونگ از حرفاشون ناراحت شده بود و کارلا حسابی عصبی شده بود یعنی اگه ولش میکردن دونه دونه خون همه رو میریخت و جیمین نگران تهیونگ بود
هرچقدر تهیونگ قوی باشه ولی وقتی پدربزرگشو از دست داده نمیتونه مثل همیشه اوضاع رو کنترل کنه
جیمین تصمیم گرفت به جای تهیونگ حرف بزنه اما صدای کارلا زودتر دراومده بود
با صدای رسا و محکمی که تو کل اتاق پیچید گفت:همگی سکوت کنید
صداش اونقدر بلند و محکم بود و اونقدر مصمم بود که بعد از حرفش صدای کسی درنیومد
به حرفاش ادامه داد:ببینم شما متوجه موقعیت نیستید؟یعنی تنها چیزی که بهش فکر میونید پولتونه؟واقعا؟شما احساس ندارید؟
آقای کیم الان پدربزرگشو از دست داده و احساس ناراحتی زیادی داره اون الان عزاداره و از شما توقع دلداری داره توقع داره پشتش باشید و حمایتش کنید نه اینکه به فکر پولتون باشید و صداتونو برا اعتراض بلند کنید...لحظه ای خودتونو جای اون بزارید مطمئنم نمیتونید تصور کنید که چطور از درون خورد میشید وقتی که عزیزترین فردتونو از دست میدید....پس
انگشت اشاره اشو بلند کرد و روبه اونا گرفت و در ادامه گفت:هیچکدومتون حق هیچگونه اعتراضی ندارید تکرار میکنم هیچکدومتون نمیتونید هیچ حرفی به آقای کیم بزنید
برگشت و دست تهیونگ رو گرفت و خواست بره بیرون ولی برگشت و حرف آخرشو با با لحن تهدید آمیزی گفت:اگه به گوشم برسه حرف اضافه ای گفته باشید مطمئن باشید دیگه تا آخر عمرتون نمیتونید هیچ نقطه ای از جهان کار کنید
به جیمین نگاه کرد و گفت:آقای پارک به سوالاتشون اروم جواب بدید و تا جاییکه میشه براشون تعریف کنید و صد البته لازم نیست جزئیاتی که بهشون مربوط نیست جواب بدید
و بدون هیچ مکثی از اتاق خارج شد و صورت های متعجب رو توی اتاق تنها گذاشت...نه جیمین و نه حتی تهیونگ به فکرشون نمیرسید کارلا همچین قدرت کلامی داشته باشه
از اتاق که خارج شدن تهیونگ رو به روش ایستاد و با تعجب گفت:هی چقدر خوب ساکتشون کردی نمیدونستم اینقدر قدرت کلامت خوبه
کارلا با حالت عصبی ای گفت:چرت و پرت میگن اون عوضیا خیلی جلو خودمو گرفتم که بهشون فوش ندم
تهیونگ:هوپ هوپ اروم باش
کارلا باهمون حالت گفت:حالا که خفشون کردم بریم
تهیونگ هنوز تحسینش میکرد:بریم ولی افرین واقعا توقع نداشتم
کارلا:تو درباره من چی فکر میکنی
تهیونگ:ی آدم دیوونه
کارلا:مررض
_یعنی الان شما جانشین اون میشید؟
_پس کارای که قول انجامشون رو داد چی میشن؟
_هفته ی دیگه باید کارا و مدلا آماده باشن کی میخواد به اینا رسیدگی کنه؟
تهیونگ از حرفاشون ناراحت شده بود و کارلا حسابی عصبی شده بود یعنی اگه ولش میکردن دونه دونه خون همه رو میریخت و جیمین نگران تهیونگ بود
هرچقدر تهیونگ قوی باشه ولی وقتی پدربزرگشو از دست داده نمیتونه مثل همیشه اوضاع رو کنترل کنه
جیمین تصمیم گرفت به جای تهیونگ حرف بزنه اما صدای کارلا زودتر دراومده بود
با صدای رسا و محکمی که تو کل اتاق پیچید گفت:همگی سکوت کنید
صداش اونقدر بلند و محکم بود و اونقدر مصمم بود که بعد از حرفش صدای کسی درنیومد
به حرفاش ادامه داد:ببینم شما متوجه موقعیت نیستید؟یعنی تنها چیزی که بهش فکر میونید پولتونه؟واقعا؟شما احساس ندارید؟
آقای کیم الان پدربزرگشو از دست داده و احساس ناراحتی زیادی داره اون الان عزاداره و از شما توقع دلداری داره توقع داره پشتش باشید و حمایتش کنید نه اینکه به فکر پولتون باشید و صداتونو برا اعتراض بلند کنید...لحظه ای خودتونو جای اون بزارید مطمئنم نمیتونید تصور کنید که چطور از درون خورد میشید وقتی که عزیزترین فردتونو از دست میدید....پس
انگشت اشاره اشو بلند کرد و روبه اونا گرفت و در ادامه گفت:هیچکدومتون حق هیچگونه اعتراضی ندارید تکرار میکنم هیچکدومتون نمیتونید هیچ حرفی به آقای کیم بزنید
برگشت و دست تهیونگ رو گرفت و خواست بره بیرون ولی برگشت و حرف آخرشو با با لحن تهدید آمیزی گفت:اگه به گوشم برسه حرف اضافه ای گفته باشید مطمئن باشید دیگه تا آخر عمرتون نمیتونید هیچ نقطه ای از جهان کار کنید
به جیمین نگاه کرد و گفت:آقای پارک به سوالاتشون اروم جواب بدید و تا جاییکه میشه براشون تعریف کنید و صد البته لازم نیست جزئیاتی که بهشون مربوط نیست جواب بدید
و بدون هیچ مکثی از اتاق خارج شد و صورت های متعجب رو توی اتاق تنها گذاشت...نه جیمین و نه حتی تهیونگ به فکرشون نمیرسید کارلا همچین قدرت کلامی داشته باشه
از اتاق که خارج شدن تهیونگ رو به روش ایستاد و با تعجب گفت:هی چقدر خوب ساکتشون کردی نمیدونستم اینقدر قدرت کلامت خوبه
کارلا با حالت عصبی ای گفت:چرت و پرت میگن اون عوضیا خیلی جلو خودمو گرفتم که بهشون فوش ندم
تهیونگ:هوپ هوپ اروم باش
کارلا باهمون حالت گفت:حالا که خفشون کردم بریم
تهیونگ هنوز تحسینش میکرد:بریم ولی افرین واقعا توقع نداشتم
کارلا:تو درباره من چی فکر میکنی
تهیونگ:ی آدم دیوونه
کارلا:مررض
۲.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.