love inother style پارت39
#love_inother_style #پارت39
#ساکورا #کوین
ساکورا
هوفف چقدر حوصلم سر رفته اش
گوشیم زنگ خورد
من:بله
ساکونو:چطوری ساکورا؟!
من:آه خوبم ولی حوصلم سر رفته
ساکونو:ببینم میتونی ساعت7بیایی همون جایی همیشگی مون
من:باشه میام کاری نداری؟؟
ساکونو:نه بای
خوب بعد از گذشت نیم ساعت شروع کردم به حاضر شدن آروم از پله ها پایین میرفتم که یهو صدایی یه فرد آشنا رو شنیدم
*ببخشید مربی مزاحمتونم شدم
بابا:نه چه مزاحمتی راستی از دبیرستان چخبر از سال دیگه فارغ التحصیل رسمی میشی میتونی بری سر شغل مورد علاقت
*بله درسته امیدوارم زود تر استخدام بشم
بابا:میشی راستی کوین بیینم ساکورا چطوریه تو مدرسه
بدوبدو رفتم پایین
من:یااا پس تو محافظ مخفی منی هان؟؟
کوین:اولا سلام دوما بله منم اشکالی داره
من؛هنن نه بابا راستی بابا من باید برم پیش ساکونو کارم داره بای
بابا:میدونم باشه برو بیا پسرم اینم دستکش هایی بکست برو
کوین:ممنون خداحافظ
شونه به شونه هم راه میرفتیم نمیدونم چرا همش اینقدر ضربان قلبم کنارش بالا میره هوووففف
***///***///***
کوین
فک کنم فک کنم اگه پیش خودم بگم یک کمی دوسش دارم اشکال نداره موهاش هم رنگ موهام بودش دلم میخواست دستاشو بگیرم
من:سردت نیس
ساکورا:یکم ولی زیاد نیس
من:خوببب پسسس
طی یک حرکت انتحاری دستاشو گرفتم تو دستم
با تعجب برگشت سمتم به دستایی تویی دستش خیره شد
ساکورا:الآن تو دستایی منو به چه علت گرفتی
من:سردت بود گفتم گرم شی
ساکورا:آهان از اون لحاظ باشه
برگشت و منو گرفت تو بغلش خشکم زده بود هااان خدایا آلان دیگه رسما عاشقش شدم آره عاشقش شدم
ساکورا:منم گرمت کردم خوب من دیگه باید برم مرسی که همراهم اومدی
دستام داشت میلرزید چطور ممکن بود یعنی واقعا من عاشقش شدم با همین حرکت آره واقعا نه حتما یه حس کوچولویه دوس داشتن بیشتر از دوسته آره اما مگه میشه به خودم دروغ بگم نه نمیشد واقعا عاشقش شده بودم با خنده به رفتنش خیره شده بودم
#ساکورا #کوین
ساکورا
هوفف چقدر حوصلم سر رفته اش
گوشیم زنگ خورد
من:بله
ساکونو:چطوری ساکورا؟!
من:آه خوبم ولی حوصلم سر رفته
ساکونو:ببینم میتونی ساعت7بیایی همون جایی همیشگی مون
من:باشه میام کاری نداری؟؟
ساکونو:نه بای
خوب بعد از گذشت نیم ساعت شروع کردم به حاضر شدن آروم از پله ها پایین میرفتم که یهو صدایی یه فرد آشنا رو شنیدم
*ببخشید مربی مزاحمتونم شدم
بابا:نه چه مزاحمتی راستی از دبیرستان چخبر از سال دیگه فارغ التحصیل رسمی میشی میتونی بری سر شغل مورد علاقت
*بله درسته امیدوارم زود تر استخدام بشم
بابا:میشی راستی کوین بیینم ساکورا چطوریه تو مدرسه
بدوبدو رفتم پایین
من:یااا پس تو محافظ مخفی منی هان؟؟
کوین:اولا سلام دوما بله منم اشکالی داره
من؛هنن نه بابا راستی بابا من باید برم پیش ساکونو کارم داره بای
بابا:میدونم باشه برو بیا پسرم اینم دستکش هایی بکست برو
کوین:ممنون خداحافظ
شونه به شونه هم راه میرفتیم نمیدونم چرا همش اینقدر ضربان قلبم کنارش بالا میره هوووففف
***///***///***
کوین
فک کنم فک کنم اگه پیش خودم بگم یک کمی دوسش دارم اشکال نداره موهاش هم رنگ موهام بودش دلم میخواست دستاشو بگیرم
من:سردت نیس
ساکورا:یکم ولی زیاد نیس
من:خوببب پسسس
طی یک حرکت انتحاری دستاشو گرفتم تو دستم
با تعجب برگشت سمتم به دستایی تویی دستش خیره شد
ساکورا:الآن تو دستایی منو به چه علت گرفتی
من:سردت بود گفتم گرم شی
ساکورا:آهان از اون لحاظ باشه
برگشت و منو گرفت تو بغلش خشکم زده بود هااان خدایا آلان دیگه رسما عاشقش شدم آره عاشقش شدم
ساکورا:منم گرمت کردم خوب من دیگه باید برم مرسی که همراهم اومدی
دستام داشت میلرزید چطور ممکن بود یعنی واقعا من عاشقش شدم با همین حرکت آره واقعا نه حتما یه حس کوچولویه دوس داشتن بیشتر از دوسته آره اما مگه میشه به خودم دروغ بگم نه نمیشد واقعا عاشقش شده بودم با خنده به رفتنش خیره شده بودم
۵.۹k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.