شاه قلب قسمت۱۷
شاه قلب #قسمت۱۷
سمت استادموحدراه افتاد.اونم ازجاش بلندشدوآروم توگوشش یه چیزایی میگفت، اولش اخمای چندشه توهم بود .یهواخماش بازشدولبخندی زدوسرشوتکون دادبعدش چیزی به استادگفت ،اونم سرشو تکون داد. آزیتاباصدای بلندگفت:
-استاد لطفابلندتربگین ماهم استفاده کنیم ازحرفاتون.
-بدرد سن تونمیخوره خانم شکیبا.بچه هازدن زیرخنده یعنی خوشم میومد همیشه توآستینش یه جواب قلمبه سلمبه داشت این موحد..همراه بهنازداخل حیاط شدیم.بهنازیهوزدزیرآواز.جستی زدمو نگاهش کردم..--زهرمارترسیدم چیه بهنازخانم کبکت خروس میخونه.
-چرانخونه افتادم باسعیدبرزگر.. کسی که کل دخترای کلاس چشمشون دنبالشه ولی یه گوشه چشمم بهشون نمیدازه.یه کاری میکنم چشم اون آزیتای پرو دربیاد.دختره ای چشم دریده منومسخره میکردحالا ببین چیکارش میکنم.
-مگه چی میگفت؟
-میگفت ..
-سلام مجدد.
-من که اصلا سمتش نچرخیدم.بهنازجواب سلامشو داد.همنطورکه پشتم بهش بودگفتم:
-میشه بری به استادبگی منو شمانمیتونیم باهم باشیم.
-من بهش گفتم ولی قبول نکرد.حالا چراپشتتوبه من کردی نامحرمم..یاچشم دیدن منونداری..
-هردوگزینه درضمن حالا که قبول نکرد یه راه دیگه هم هست.
-چه راهی؟
-شماتنهامیری تحقیق منم تنهابعدیجوری کنارهم قرارشون میدیم ومیدیم به استاد.
-ولی من دوست دارم باشماتحقیقموانجام بدم.بهنازنگاه معناداری به منو بردیا چندشه انداخت توچشماش شیطنت موج میزد..سرفه ای کرد..
-من برم آب بخورم...باحرص سمت چندش برگشتم.
-توبیخود میکنی دلت بخوادبامن تحقیق انجام بدی خیلی دل خوشی ازت دارم .دیگه بیام توخیابون اونم بااین تیپ وقیافت کنارت راه برم.مردم بهم بخندن..نخیر من حاضرنیستم باتوتحقیق انحام بدم..
-مگه تیپ من چشه؟
-چشم نیست گوشه.خیلی زشت وبدترکیبی هم تیپت هم قیافت بااون سبیلات حالم بهم میخوره..چشمم به گوشی تودستش افتاد..اوه لعنتی گوشیشو ..برای خالی کردن حرصم سرش باید یه کاری میکردم....
-میشه گوشیتو ببینم؟
-چرا؟.
-بدش من بهت میگم.. باتردیدگوشیشو سمت من گرفت.گوشیش اپل بود.
-چه عجب یه چیزت ازنسل امروزه دیگه کم کم داشتم شک میکردم ازیه نسل دیگه باشی گوشیشو سمتش گرفتم خواست بگیرتش..بالاش گرفتم...
-اگه بری به استاد التماس کنی که منو شما تحقیق انجام ندیم اونم باهم گوشتیتو بهت میدم..
-داری تهدید میکنی ..عمرااگه اینکارو بکنم..
-نمیری نمیگی نه..
-نخیر..
-خودت خواستی ..بای بای کن باهاش..آخی طفلکی خیلی خوش دسته دلمم نمیاد این کاروبکنم ولی چیکارکنم مجبورم..وقتی دل صاحبش براش نمیسوزه دل من چرابسوزه.. گوشی رورهاکردم.. افتادروزمین .وقتی من اپل ندارم این چراداشته باشه.باچشمای درامده نگام کرد..منم کاملا خونسربهش خیره شدم.
-چیکارکردی دیونه.
نویسنده;Smaeh
سمت استادموحدراه افتاد.اونم ازجاش بلندشدوآروم توگوشش یه چیزایی میگفت، اولش اخمای چندشه توهم بود .یهواخماش بازشدولبخندی زدوسرشوتکون دادبعدش چیزی به استادگفت ،اونم سرشو تکون داد. آزیتاباصدای بلندگفت:
-استاد لطفابلندتربگین ماهم استفاده کنیم ازحرفاتون.
-بدرد سن تونمیخوره خانم شکیبا.بچه هازدن زیرخنده یعنی خوشم میومد همیشه توآستینش یه جواب قلمبه سلمبه داشت این موحد..همراه بهنازداخل حیاط شدیم.بهنازیهوزدزیرآواز.جستی زدمو نگاهش کردم..--زهرمارترسیدم چیه بهنازخانم کبکت خروس میخونه.
-چرانخونه افتادم باسعیدبرزگر.. کسی که کل دخترای کلاس چشمشون دنبالشه ولی یه گوشه چشمم بهشون نمیدازه.یه کاری میکنم چشم اون آزیتای پرو دربیاد.دختره ای چشم دریده منومسخره میکردحالا ببین چیکارش میکنم.
-مگه چی میگفت؟
-میگفت ..
-سلام مجدد.
-من که اصلا سمتش نچرخیدم.بهنازجواب سلامشو داد.همنطورکه پشتم بهش بودگفتم:
-میشه بری به استادبگی منو شمانمیتونیم باهم باشیم.
-من بهش گفتم ولی قبول نکرد.حالا چراپشتتوبه من کردی نامحرمم..یاچشم دیدن منونداری..
-هردوگزینه درضمن حالا که قبول نکرد یه راه دیگه هم هست.
-چه راهی؟
-شماتنهامیری تحقیق منم تنهابعدیجوری کنارهم قرارشون میدیم ومیدیم به استاد.
-ولی من دوست دارم باشماتحقیقموانجام بدم.بهنازنگاه معناداری به منو بردیا چندشه انداخت توچشماش شیطنت موج میزد..سرفه ای کرد..
-من برم آب بخورم...باحرص سمت چندش برگشتم.
-توبیخود میکنی دلت بخوادبامن تحقیق انجام بدی خیلی دل خوشی ازت دارم .دیگه بیام توخیابون اونم بااین تیپ وقیافت کنارت راه برم.مردم بهم بخندن..نخیر من حاضرنیستم باتوتحقیق انحام بدم..
-مگه تیپ من چشه؟
-چشم نیست گوشه.خیلی زشت وبدترکیبی هم تیپت هم قیافت بااون سبیلات حالم بهم میخوره..چشمم به گوشی تودستش افتاد..اوه لعنتی گوشیشو ..برای خالی کردن حرصم سرش باید یه کاری میکردم....
-میشه گوشیتو ببینم؟
-چرا؟.
-بدش من بهت میگم.. باتردیدگوشیشو سمت من گرفت.گوشیش اپل بود.
-چه عجب یه چیزت ازنسل امروزه دیگه کم کم داشتم شک میکردم ازیه نسل دیگه باشی گوشیشو سمتش گرفتم خواست بگیرتش..بالاش گرفتم...
-اگه بری به استاد التماس کنی که منو شما تحقیق انجام ندیم اونم باهم گوشتیتو بهت میدم..
-داری تهدید میکنی ..عمرااگه اینکارو بکنم..
-نمیری نمیگی نه..
-نخیر..
-خودت خواستی ..بای بای کن باهاش..آخی طفلکی خیلی خوش دسته دلمم نمیاد این کاروبکنم ولی چیکارکنم مجبورم..وقتی دل صاحبش براش نمیسوزه دل من چرابسوزه.. گوشی رورهاکردم.. افتادروزمین .وقتی من اپل ندارم این چراداشته باشه.باچشمای درامده نگام کرد..منم کاملا خونسربهش خیره شدم.
-چیکارکردی دیونه.
نویسنده;Smaeh
۴۵.۰k
۱۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.