شاه قلب قسمت۱۶
شاه قلب #قسمت۱۶
-الهی عزیزم.
-یکی اونجابود..زنه مثل وحشیابود..یه شب میخواست خفم کنه..
-هیین
-والا منم تامیتونستم زدمش دو تامونو انداختن انفرادی.بعدش اون چندشه امد.
-کی بردیاغلامی؟
-آره.
-چجوری اجازه دادن بیاد؟
-قایمکی امده بود .بعدکه دیدنش انداختنش بیرون...بهناز نگاه شیطنت آمیزی بهم انداخت وگفت:
-میگم نکنه پسره عاشقت شده.
-چـــــــــی این چندش عاشق من بشه .این اگه عاشق من بشه که من خودمو میکشم...باچاقونه اا خودموآتیش میزنم..
-چراپسر به این خوبی به این خوشتیپی دیگه چی میخوای.
-اگه اون چندش خوشتیپه .پس خوشتیپاکجابرن..حرفامیزنی بهنازییی آخه این کجاش خوشتیپه..بریم داخل آفتاب خورده به کلت داری هزیون میگی..بریم سرکلاس الانه که استاد بیاد..
-خانم مرادی اون هفته نبودین؟
-مشکلی برام پیش امده بودنتونستم بیام.
-درست...مبحثی که اون هفته درس دادم روازروجزوهای خانم مرادی کپی کن وبخون خیلی مهمه.
-بله استاد.
-خب بچه ها امروز میخوام دونفر دونفرتونو تقصیم کنم تایه تحقیق انجام بدین.
-چه تحقیقی استاد؟؟.اینوسعید خان پرسید.
-اجازه بدین آقای برزگر اسامی روبخونم بعد.
-بله استادببخشید...اسمارو دونفردونفرمیخوند من دوست داشتم بابهنازبیوفتم.ولی ازشانس گندبهنازافتاد باسعید.ودرآخر...خانم مراد وآقای غلامی.
-یاخدا همینوکم داشتم من بااین اسکل کجابرم آخه.ای خداوقتی شانس تقصیم میکردن من کجابودم نمیدونم.
-استادمیشه من تنهایی تحقیق کنم .
-چراباآقای غلامی مشکلی داری؟
-نه ولی من دوست دارم تنهاتحقیق کنم.
-نه نمیشه ..آقای غلامی شماکه مشکلی ندارین
-خیراستاد..باحرص به چندشه نگاه کردم نیم نگاهی بهم انداخت زیادسرحال بنظرنمیرسید..خب بچه شمابایدبرین تودل شهروراجب چیزایی که همه بی اهمیت ازکنارشون ردمیشدن تحقیق کنین.یکی ازبچه هاگفت:
-آقاسطل آشغال.
-نه عزیزم بینی تو ..کلاس منفجرشداز خنده.
-شماقراره پرستارای آینده بشین روهرچیزی که فکرمیکنین به محیط زیستتون لطمه وارد میکنه تحقیق کنین وبرامن بیارین هرکی تحقیقش بهتربودنمره ای خوبی براش درنظر میگیرم.ویه چیزدیگه.
-آقای غلامی بلندشو بیااینجا.همه به چندشه چشم دوختن..
-بله استاد ازجاش بلندشد..
-الهی عزیزم.
-یکی اونجابود..زنه مثل وحشیابود..یه شب میخواست خفم کنه..
-هیین
-والا منم تامیتونستم زدمش دو تامونو انداختن انفرادی.بعدش اون چندشه امد.
-کی بردیاغلامی؟
-آره.
-چجوری اجازه دادن بیاد؟
-قایمکی امده بود .بعدکه دیدنش انداختنش بیرون...بهناز نگاه شیطنت آمیزی بهم انداخت وگفت:
-میگم نکنه پسره عاشقت شده.
-چـــــــــی این چندش عاشق من بشه .این اگه عاشق من بشه که من خودمو میکشم...باچاقونه اا خودموآتیش میزنم..
-چراپسر به این خوبی به این خوشتیپی دیگه چی میخوای.
-اگه اون چندش خوشتیپه .پس خوشتیپاکجابرن..حرفامیزنی بهنازییی آخه این کجاش خوشتیپه..بریم داخل آفتاب خورده به کلت داری هزیون میگی..بریم سرکلاس الانه که استاد بیاد..
-خانم مرادی اون هفته نبودین؟
-مشکلی برام پیش امده بودنتونستم بیام.
-درست...مبحثی که اون هفته درس دادم روازروجزوهای خانم مرادی کپی کن وبخون خیلی مهمه.
-بله استاد.
-خب بچه ها امروز میخوام دونفر دونفرتونو تقصیم کنم تایه تحقیق انجام بدین.
-چه تحقیقی استاد؟؟.اینوسعید خان پرسید.
-اجازه بدین آقای برزگر اسامی روبخونم بعد.
-بله استادببخشید...اسمارو دونفردونفرمیخوند من دوست داشتم بابهنازبیوفتم.ولی ازشانس گندبهنازافتاد باسعید.ودرآخر...خانم مراد وآقای غلامی.
-یاخدا همینوکم داشتم من بااین اسکل کجابرم آخه.ای خداوقتی شانس تقصیم میکردن من کجابودم نمیدونم.
-استادمیشه من تنهایی تحقیق کنم .
-چراباآقای غلامی مشکلی داری؟
-نه ولی من دوست دارم تنهاتحقیق کنم.
-نه نمیشه ..آقای غلامی شماکه مشکلی ندارین
-خیراستاد..باحرص به چندشه نگاه کردم نیم نگاهی بهم انداخت زیادسرحال بنظرنمیرسید..خب بچه شمابایدبرین تودل شهروراجب چیزایی که همه بی اهمیت ازکنارشون ردمیشدن تحقیق کنین.یکی ازبچه هاگفت:
-آقاسطل آشغال.
-نه عزیزم بینی تو ..کلاس منفجرشداز خنده.
-شماقراره پرستارای آینده بشین روهرچیزی که فکرمیکنین به محیط زیستتون لطمه وارد میکنه تحقیق کنین وبرامن بیارین هرکی تحقیقش بهتربودنمره ای خوبی براش درنظر میگیرم.ویه چیزدیگه.
-آقای غلامی بلندشو بیااینجا.همه به چندشه چشم دوختن..
-بله استاد ازجاش بلندشد..
۳۷.۳k
۱۱ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.