دو شاتی
《مهم نیست چقدر سخت تلاش کنی!
بعضی چیزا رو نمیشه دور انداخت》
"مشکلینیستکهخوبنباشی/کو مون یونگ"
جلوی آینه رفتم و لباسمو مرتب کردم.
یه تیشرت ساتن گشاد، که ترکیبی از بنفشای مختلف بود و لوگوی بیتیاس روش بود.
چتریامو مرتب کردم و موهام که خیلی مرتب کوتاه شده بود رو تاب دادم:
قراره ردیف اول بشینم،باید خوب به نظر برسم! امیدوارم بتونم دست جونگ کوک اوپا رو بگیرم!
صورت سرخ شد!
دستامو رو صورتم گذاشتمو از ذوق بالا پایین پریدم:
هوفففف...خب دیگه...شورشو درنیار ا.ت! بریم!
وسطای بهار بود و هیچ ابری تو آسمون دیده نمیشد.
گلای صورتی همه جا رو پر کرده بودن و همه جا یه بوی خوب پیچیده بود.
توی راه کنسرت سریع تر از چیزی که فکرشو میکردم با آرمیای دیگه دوست شدم کلی فتو کارت و مرچ هدیه گرفتم.
بعد نیم ساعت دوستامو پیدا کردم و تا همدیگه رو دیدیم عین دیوونه ها جیغ کشیدیم و پنج تایی همو بغل کردیم:
هایونیییی چرا انقدر دیر اومدین!
هایون دهنشو کج کرد و به میون زل زد:
میتونی ازین خانم بپرسی! پنج ساعت فاکی تو حمام چه غلطی میکردی؟؟؟؟
یوآ که از همه بزرگ تر بود و موهای طلایی و بدن لاغرش تو نور آفتاب خودنمایی میکرد هایون رو آروم کرد به خودش چسبوندش:
هایونا! امروز قراره بریم کنسرت گروه مورد علاقمون! بی تی اس! پسرای بنگتن! این روز قشنگ نباید اینجوری خراب شه!
هایون موهای جلو چشمشو فوت کرد و به میون چشم غره رفت.
ادامه دارد...
بعضی چیزا رو نمیشه دور انداخت》
"مشکلینیستکهخوبنباشی/کو مون یونگ"
جلوی آینه رفتم و لباسمو مرتب کردم.
یه تیشرت ساتن گشاد، که ترکیبی از بنفشای مختلف بود و لوگوی بیتیاس روش بود.
چتریامو مرتب کردم و موهام که خیلی مرتب کوتاه شده بود رو تاب دادم:
قراره ردیف اول بشینم،باید خوب به نظر برسم! امیدوارم بتونم دست جونگ کوک اوپا رو بگیرم!
صورت سرخ شد!
دستامو رو صورتم گذاشتمو از ذوق بالا پایین پریدم:
هوفففف...خب دیگه...شورشو درنیار ا.ت! بریم!
وسطای بهار بود و هیچ ابری تو آسمون دیده نمیشد.
گلای صورتی همه جا رو پر کرده بودن و همه جا یه بوی خوب پیچیده بود.
توی راه کنسرت سریع تر از چیزی که فکرشو میکردم با آرمیای دیگه دوست شدم کلی فتو کارت و مرچ هدیه گرفتم.
بعد نیم ساعت دوستامو پیدا کردم و تا همدیگه رو دیدیم عین دیوونه ها جیغ کشیدیم و پنج تایی همو بغل کردیم:
هایونیییی چرا انقدر دیر اومدین!
هایون دهنشو کج کرد و به میون زل زد:
میتونی ازین خانم بپرسی! پنج ساعت فاکی تو حمام چه غلطی میکردی؟؟؟؟
یوآ که از همه بزرگ تر بود و موهای طلایی و بدن لاغرش تو نور آفتاب خودنمایی میکرد هایون رو آروم کرد به خودش چسبوندش:
هایونا! امروز قراره بریم کنسرت گروه مورد علاقمون! بی تی اس! پسرای بنگتن! این روز قشنگ نباید اینجوری خراب شه!
هایون موهای جلو چشمشو فوت کرد و به میون چشم غره رفت.
ادامه دارد...
۸.۳k
۰۵ دی ۱۴۰۲