حصار تنهایی من پارت ۱۵
#حصار_تنهایی_من #پارت_۱۵
با دلخوری گفت: دستت درد نکنه راجع به من این فکرا رو می کردی و خبر نداشتم.... به خدا اگه به فکر تو نبودم راحت می تونستم یکی دیگه رو جای تو بفرستم... من که می دونم تو به این پول بیشتر از من احتیاج داری... بعدشم من آدمی نیستم که بخوام حرص بزنم. همین قدر که در میارم بسه. شوهرمم که الحمدواالله شیش برابر من درآمدشه. این پولو میخوام چیکار ؟این جای تشکرته؟
با خنده گفتم: حالاچرا ترش می کنی جیگر ِآنی! ... من که چیزی نگفتم؟
با خنده نچ نچی کرد و گفت : اگه منان شوهر عزیزم بدونه یکی به من گفته جیگر، پوستشو قلفتی میکَنه!
- حالا به شوهرت بگو این دفعه رو رحم کنه!
- باشه چیکار کنم دوستمی دیگه ... حالا به جای این حرفا یه قلم و کاغذ بیار آدرسو بهت بگم
- بگو ...یادم می مونه .
- فدای اون حافظت...نمی خواد به رخ ما بکشیش! برو یه چیزی بیار آدرسو بنویسی ...به مغز تو اعتباری نیست!
دفتری که اندازه ها رو می نوشتم برداشتم و گفتم: خیلی خوب آدرسو بگو می نویسم.
آدرسو که نوشتم، دوباره شروع کرد به فک زدن: آیناز خوشکل می دوزیا؟ باشه؟ ...هرجاش مشکل داشتی به خودم زنگ بزن.
- باشه ..خداحافظ.
- ببین؟ این زنه خیلی چاقه. نمی تونه از بیرون لباس بخره. بیشتر می دوزه سعی کن یه جوری بدوزی که خوشش بیاد.
- باشه نسترن، باشه...
- راستی یه چیزه دیگه ...اگه یه وقت مدلی خواست، براش بدوز. نه نگو ... چون ممکنه ناراحت بشه و بره سراغ یه خیاطه دیگه.
مخمو داشت می خورد. گوشیو گذاشتم جلوی دهنم با داد گفتم: باشـــه نسترن ...فهمیدم مخمو تلیت کردی برو بخواب!
گوشیو گذاشتم دم گوشم.
گفت: باشه خوب چرا داد می زنی؟ فقط یه چیز کوچولو مونده ...فردا ساعت ده برو خونشون... خیاطی هم نمی خواد بیای. کاراتو خودم
انجام میدم.
داد زدم: نستـــــــــرن!
- خداحافظ ... خداحافظ!
بعد از خداحافظی گوشیو قطع کرد. اگه ولش می کردم تا خود صبح حرف می زد. عین این آدم عقده ایا میمونه که اجازه حرف زدن بهشون
ندادن. لامپ اتاقمو خاموش کردم و خوابیدم.
به آدرس توی دستم نگاه کردم. اسم کوچه که درست بود اما پلاک بیست و دو نبود. دوبار از سر کوچه تا ته کوچه رو رفتم و اومدم. حتی چند تا کوچه بالاتر و پایین ترم رفتم اما نبود انگار که پلاکی به این شماره وجود نداشت. توی این گرما داشتم بخار پز می شدم.
با عصبانیت شماره نسترنو گرفتم. بعد از چند تا بوق جواب داد: خیاطیه نسترن بفرمایید!
با دلخوری گفت: دستت درد نکنه راجع به من این فکرا رو می کردی و خبر نداشتم.... به خدا اگه به فکر تو نبودم راحت می تونستم یکی دیگه رو جای تو بفرستم... من که می دونم تو به این پول بیشتر از من احتیاج داری... بعدشم من آدمی نیستم که بخوام حرص بزنم. همین قدر که در میارم بسه. شوهرمم که الحمدواالله شیش برابر من درآمدشه. این پولو میخوام چیکار ؟این جای تشکرته؟
با خنده گفتم: حالاچرا ترش می کنی جیگر ِآنی! ... من که چیزی نگفتم؟
با خنده نچ نچی کرد و گفت : اگه منان شوهر عزیزم بدونه یکی به من گفته جیگر، پوستشو قلفتی میکَنه!
- حالا به شوهرت بگو این دفعه رو رحم کنه!
- باشه چیکار کنم دوستمی دیگه ... حالا به جای این حرفا یه قلم و کاغذ بیار آدرسو بهت بگم
- بگو ...یادم می مونه .
- فدای اون حافظت...نمی خواد به رخ ما بکشیش! برو یه چیزی بیار آدرسو بنویسی ...به مغز تو اعتباری نیست!
دفتری که اندازه ها رو می نوشتم برداشتم و گفتم: خیلی خوب آدرسو بگو می نویسم.
آدرسو که نوشتم، دوباره شروع کرد به فک زدن: آیناز خوشکل می دوزیا؟ باشه؟ ...هرجاش مشکل داشتی به خودم زنگ بزن.
- باشه ..خداحافظ.
- ببین؟ این زنه خیلی چاقه. نمی تونه از بیرون لباس بخره. بیشتر می دوزه سعی کن یه جوری بدوزی که خوشش بیاد.
- باشه نسترن، باشه...
- راستی یه چیزه دیگه ...اگه یه وقت مدلی خواست، براش بدوز. نه نگو ... چون ممکنه ناراحت بشه و بره سراغ یه خیاطه دیگه.
مخمو داشت می خورد. گوشیو گذاشتم جلوی دهنم با داد گفتم: باشـــه نسترن ...فهمیدم مخمو تلیت کردی برو بخواب!
گوشیو گذاشتم دم گوشم.
گفت: باشه خوب چرا داد می زنی؟ فقط یه چیز کوچولو مونده ...فردا ساعت ده برو خونشون... خیاطی هم نمی خواد بیای. کاراتو خودم
انجام میدم.
داد زدم: نستـــــــــرن!
- خداحافظ ... خداحافظ!
بعد از خداحافظی گوشیو قطع کرد. اگه ولش می کردم تا خود صبح حرف می زد. عین این آدم عقده ایا میمونه که اجازه حرف زدن بهشون
ندادن. لامپ اتاقمو خاموش کردم و خوابیدم.
به آدرس توی دستم نگاه کردم. اسم کوچه که درست بود اما پلاک بیست و دو نبود. دوبار از سر کوچه تا ته کوچه رو رفتم و اومدم. حتی چند تا کوچه بالاتر و پایین ترم رفتم اما نبود انگار که پلاکی به این شماره وجود نداشت. توی این گرما داشتم بخار پز می شدم.
با عصبانیت شماره نسترنو گرفتم. بعد از چند تا بوق جواب داد: خیاطیه نسترن بفرمایید!
۲.۷k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.