وقتی عاشق شوهر خواهرتی

وقتی عاشق شوهر خواهرتی
part²²
جیمین پاکتو باز کردو با خوندن جمله به جمله اش متعجب تر میشد
جیمین: یعنی ما حام... حامله ایم؟(بچم از شوک زیاد قاطی کرده)
ا/ت: عشقم ما حامله نیستیم من حامله ام😂
جیمین: یع.. یعنی من.. منن..... پد.... پدر شدمممم؟(نقطه ها نشانه لکنته)
ا/ت: ارهههه😂
جیمین بلند شدو داد زد
جیمین: خدایااا شکککررررتتتتتت
امد بغلم کردو چرخوندمو گفت
جیمین: عاشقققتممممم
ا/ت: واییی سرم گیج میره جیمین بس کن بچم افتاد
جیمین با شنیدن این حرفم سریع گذاشتمو گفت
جیمین: ا/ت خوبی عشقم؟ حالت خوبه؟ بریم بیمارستان؟
ا/ت: نه جیمین حالم خوبه😂

پایان فلش بک

با فکر کردن به اون روز لبخند رو لبم نقش بست
تو همین فکرا بودم که با صدای لورن به خودم امدم
لورن: ممنی کی میلیم تونه کاله(مامانی کی میریم خونه خاله)
ا/ت: بیا بریم اماده شیم اول رفتیم اتاق لورن تا لباسش رو براش بپوشم
لورن سریع رفت در کمدشو باز کردو کراپ تک شونه چوب کبریتی قرمز رنگشو به همراه شورتک جین ذغالیش بیرون کشید و اورد پیشم
لورن: بیا ممنی بپوش بلام(بیادمامانی بپوش برام)
لباساشو براش پوشیدم و از تو کشوی کفشاش کفش سفید و قرمزشو برداشتمو براش پوشیدم موهای فرفریشو باز گذاشتمو یه گیره قرمز سمت راست موهاش زدم