tough love part62 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part62 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان نویسنده
جونگ کوک تکیه داده بود به در و با چهره ی عبوس و خوفناک و درهم ریخته ای که هرلحظه مثل بمب ساعتی درحال انفجاره به یکی از تابلو ها خیره شده بود
بعد نگاهشو داد به تهیونگ و سمتش آروم قدم برمی داشت که دقیقاً بالا سرش قرار گرفت
چهره ی بدون اخم و خشمگینش از همیشه وحشتناک تر بود چون کاملا بی حس اما عصبی و خطرناک بود
➖: آخه داماد باید خوشگل باشه... نمی خوام یه وقت خدایی نکرده باعث گریه انداختن عروس اونم تو شب عروسی باشم که بیوش میکنه
یکی از بادیگاردا: ولی ممکنه نتونه خوب برقصه چون استخوناشو خورد کردم فکر نکنم حتی بتونه درست وایسه
➖: خب... نرقصه
مرد که نباید برقصه
تهیونگ: من فردا صبح دارم اینجا رو برای همیشه ترک میکنم... ات مال خودت من به درد اون نمی خورم
یه ورقه رو از تو جیبش درآورد و نشون جونگ کوک داد
اینم بلیطم با اولین پرواز میرم
جونگ کوک بلیط رو از دست تهیونگ گرفت
➖: اولن ات نه و ات خانوم (بلیط رو به صد تیکه پاره کرد و اونارو تو هوا ریخت)
دومن... همیشه آدمای نامردی مثل تو هستن که دیقه نود جا میزنن
براشونم اصلا مهم نیست کی ناراحت میشه...کی خوشحال میشه ولی خداروشکر اینبار من هستم که از ات مراقبت کنم(جونگ کوک سمت تهیونگ خم شد تا تهیونگ حرفشو خوب تو گوشش فرو کنه)
یه کاری که شروع کردی...باید تا آخر تمومش کنی(جونگ کوک بعد از گفتن این جمله دوباره به حالت اولش برگشت و کمرشو صاف کرد)
فردا باید ات رو عقدش کنی...تازه باید خوشبختشم کنی
نبینم که چیزی براش کم بزاری حتی اگه یه خورده سنگ به پاش بخوره تیکه تیکت میکنم
یه چیزی بهت میگم خوب گوش کن(ولوم صداشو بالا تر برد)اگه یه وقت خدایی نکرده گریش بندازی به خدا قسم برای هر قطره اشکش یکی از استخوناتو میشکنم
یه چیزی هم که می دونی...ات برای من خیلی گریه کرده اگه ببینم تو هم گریش انداختی اون وقت روزگارتو سیاه میکنم
جونگ کوک خیلی سعی کرد خودشو کنترل کنه تا تهیونگو به جرم دزدیدن ناموسش له و لورده نکنه بخاطر همین زورشو تو خودش خالی کرد و به ناکجاآباد مشتای رگباری میزد
اگه می خواست می تونین همینجا تهیونگو له و لورده کنه اما فقط بخاطر ات که چیزی نفهمه این کارو نکرد و عصبانیتش روتو خودش خالی کردو فشار عصبیشو که از مغزش داشت منفجر میشد کنترل کنه
بعداز اینکه عصبانیتش رو با مست زدن به هوا خالی کرد کتش رومرتب کرد
➖:من باید از این انرژی منفی خلاص شم
...دکتر گفته
اما دیگه یدفه زد به سرش و اونقدر ناگهان کنترلشو از دست داد که به قصد مشت زدن به صورتش یقشو سریع گرفت که
یکی از بادیگاردا:رئیس صورتش نه
➖:کی گفته؟( همینجور مشتش رو هوا بود و منتظر یه جرقه بود تا سیستماشو دچار خط و خش کنه)
مشتشو خالی میکنه؟
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان نویسنده
جونگ کوک تکیه داده بود به در و با چهره ی عبوس و خوفناک و درهم ریخته ای که هرلحظه مثل بمب ساعتی درحال انفجاره به یکی از تابلو ها خیره شده بود
بعد نگاهشو داد به تهیونگ و سمتش آروم قدم برمی داشت که دقیقاً بالا سرش قرار گرفت
چهره ی بدون اخم و خشمگینش از همیشه وحشتناک تر بود چون کاملا بی حس اما عصبی و خطرناک بود
➖: آخه داماد باید خوشگل باشه... نمی خوام یه وقت خدایی نکرده باعث گریه انداختن عروس اونم تو شب عروسی باشم که بیوش میکنه
یکی از بادیگاردا: ولی ممکنه نتونه خوب برقصه چون استخوناشو خورد کردم فکر نکنم حتی بتونه درست وایسه
➖: خب... نرقصه
مرد که نباید برقصه
تهیونگ: من فردا صبح دارم اینجا رو برای همیشه ترک میکنم... ات مال خودت من به درد اون نمی خورم
یه ورقه رو از تو جیبش درآورد و نشون جونگ کوک داد
اینم بلیطم با اولین پرواز میرم
جونگ کوک بلیط رو از دست تهیونگ گرفت
➖: اولن ات نه و ات خانوم (بلیط رو به صد تیکه پاره کرد و اونارو تو هوا ریخت)
دومن... همیشه آدمای نامردی مثل تو هستن که دیقه نود جا میزنن
براشونم اصلا مهم نیست کی ناراحت میشه...کی خوشحال میشه ولی خداروشکر اینبار من هستم که از ات مراقبت کنم(جونگ کوک سمت تهیونگ خم شد تا تهیونگ حرفشو خوب تو گوشش فرو کنه)
یه کاری که شروع کردی...باید تا آخر تمومش کنی(جونگ کوک بعد از گفتن این جمله دوباره به حالت اولش برگشت و کمرشو صاف کرد)
فردا باید ات رو عقدش کنی...تازه باید خوشبختشم کنی
نبینم که چیزی براش کم بزاری حتی اگه یه خورده سنگ به پاش بخوره تیکه تیکت میکنم
یه چیزی بهت میگم خوب گوش کن(ولوم صداشو بالا تر برد)اگه یه وقت خدایی نکرده گریش بندازی به خدا قسم برای هر قطره اشکش یکی از استخوناتو میشکنم
یه چیزی هم که می دونی...ات برای من خیلی گریه کرده اگه ببینم تو هم گریش انداختی اون وقت روزگارتو سیاه میکنم
جونگ کوک خیلی سعی کرد خودشو کنترل کنه تا تهیونگو به جرم دزدیدن ناموسش له و لورده نکنه بخاطر همین زورشو تو خودش خالی کرد و به ناکجاآباد مشتای رگباری میزد
اگه می خواست می تونین همینجا تهیونگو له و لورده کنه اما فقط بخاطر ات که چیزی نفهمه این کارو نکرد و عصبانیتش روتو خودش خالی کردو فشار عصبیشو که از مغزش داشت منفجر میشد کنترل کنه
بعداز اینکه عصبانیتش رو با مست زدن به هوا خالی کرد کتش رومرتب کرد
➖:من باید از این انرژی منفی خلاص شم
...دکتر گفته
اما دیگه یدفه زد به سرش و اونقدر ناگهان کنترلشو از دست داد که به قصد مشت زدن به صورتش یقشو سریع گرفت که
یکی از بادیگاردا:رئیس صورتش نه
➖:کی گفته؟( همینجور مشتش رو هوا بود و منتظر یه جرقه بود تا سیستماشو دچار خط و خش کنه)
مشتشو خالی میکنه؟
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۵.۶k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.