بابا ات هر تصمیمی بگیری این دفعه دیگه ولت نمی کنم پشتت هستم با ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁷

بابا ات :هر تصمیمی بگیری این دفعه دیگه ولت نمی کنم پشتت هستم (با لبخند )

ات : مرسی بابای مهربونم (رفت باباش بوس کرد )

مامان ات : اما من هنوز می ترسم اگه قبول کنی شاید اذیتت کنه اون یه زن دیگه هم داره اگه اون زنش به خاطر پول باباش تو رو اذیت کنه و ممکنه اون دوباره همین کارا رو باهات کنه و اون یه مافیاست اینجوری همیشه در خطری من دلم نمی خواد دخترم و از دست بدم

ات : مامان نگران نباش اون مراقبمه بعدشم باید اون زنه رو طلاق بده اگه نده من طلاق می گیرم نگران نباش بهترین تصمیم رو می گیرم تصمیمی که با منطقم جور دربیاد نه احساساتم مطمعن باش برای طلاق خودم رو اماده کردم

بابا ات : افرین دختر قشنگم خیالم راحت شد

ات لبخند زد و گفت : پس من می رم

ات رفت تاکسی گرفت رفت عمارت مامان و بابا کوک که دید همه پریشونن

ات : سلام مامان لبخند

مامان کوک : دخترم (با گریه)

مامان کوک ات رو بغل کرد فقط گریه می کرد ات قلبش داشت میومد داخل دهنش

ات: مامان چی شده ؟چرا گریه می کنی ؟(نگران )

مامان کوک : کاشکی زودتر میومدی خیلی دیر کردی (با گریه )

ات : کوک اون....مرده (تمام وجود ات پر از استرس و ترس بود)

مامان کوک : نمی دونم شاید 😭

ات : الان کوک کجاست؟(نگران و ناراحت)

مامان کوک : نمی دونیم از دیروز خبری ازش نداریم از وقتی رفتی فقط مشروب می خورد کارش شده بود مشروب خوردن که یهو غیبش زد(با گریه )

ات : کوک نکنه بالایی...سر خودش اورده نه نمی تونه همچین کاری کرده باشه نه نه این امکان نداره😟

مامان کوک : نمی دونم دخترم ما تمام سعی مون رو می کنیم زود پیداش می کنیم چیزی نیست 😭🙃

ات : اون نباید بمیره با اینکه اون همه اذیتم کرد اما دلم نمی خواد بمیره نه غلط کرده بمیره کی بهش اجازه داد بمیره (با داد گریه )افتاد روی زمین

مامان کوک :یا خدا ات مرد بیا یه لیوان اب بیار سریع

بابا کوک با لیوان اب و نگران اومد و لیوان اب به مامان کوک داد

بابا کوک : چی شد 

مامان کوک : ات حالش بد شد کمک کن روی مبل بشینه

بابا کوک : باشه

به ات کمک کردن روی مبل نشست اب بهش دادن اروم تر شده بود

ات : می تونید پیداش کنید

بابا کوک : اره حتما اون بیشعور رو پیدا می کنم یعنی کجا رفته هیچ جا نیست چرا ؟😤

ات : اگه پیداش کنیم خودم می کشمش 😭😡

مامان کوک : خندید عجب ات الان نگرانشی گریه می کنی نمیره بعد خودت می خوای بکشیش 😂

بابا کوک : راست می گه چقدر عجیبی تو خندید 😂

ات : با ناراحتی خندید که یه پیام براش اومد بازش کرد از طرف کوک بود

کوک: شوهرت پیش منه اگه می خوای زنده بمونه بیا به این ادرس به نفعته به کسی چیزی نگی وگرنه جنازشم بهت نمی دم تنها بیا سریع

و دوباره یه پیام دیگه اومد لوکیشن یه جایی بود....
دیدگاه ها (۲۰)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁸ ات بعد خوندن پی...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁹ جین : مشکل همین جاس...

یکی از دختر های خوشگل پرسیده بود :« کوک مگه عاشق ات نیست چرا...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁶ ات : دیگه برام مهم نی...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

هنرمند کوچولوی من

اسم رمان: jk ✨ دختر ناشناس: اوو( صدای خیلی اهم اهمی) ددی میش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط