عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۸۴
میونشی لبخند زد و با احترام گفت : درسته
جیمین جدی گفت : به لحظه با من بیا .. - روبه مرد کرد - ببخشید
سپس هر دو سمت گوشه ای از سالن رفتند میونشی تا دهن باز کرد با سخنان جیمین سکوت کرد : چرا مزاحم شدی ؟ ما داشتیم راجب کار حرف میزدیم
لبخند کم کم محو شد .: من ... راستش
جیمین جدی دست به کمر شد میونشی بهتر دونست که سکوت کنه .. چرخید و بهش پشت کرد و با گام محکم ازش فاصله گرفت .. این جیمین بود که احساس پشیمونی کرد ولی حالا که باهاش بد رفتاری کرده بود ..
مین جی پا روی آن یکی پا گذاشت : خیله خوب نیازی نیست ما دخالت کنیم ... تهیونگ مشتش را محکم گرفت : خواهر منم بی کس نیست درسته که پدر نداره ولی برادری مثل کو داره دارم برای این جیمین
مین جی : تهیونگ امشبو بیخیال .. ترو خدا برای مادرم خیلی مهمه
تهیونگ جدی سری تکون داد .. یوبین با لحن آرامی گفت : ما رو فرش اونا نشستم نمیتونیم باهاشون دعوایی بکنیم تهیونگ پسرک آروم باش به موقع حرف میزنیم
ای چون: وای وای سلام شریک
تهیونگ تعجب کرد ولی بی توجه بهش گنگ گفت : عیلک بیا برو گمشو بابا کی حوصله ترو داره ... ای چون کنار یوبین نشست: بابا ما مافیلیم دیگه منم داماد شما مثل جیمین .. البته جیمین مثل من نمیشه ..
یوبین : ببین پسرم ما گفتیم که جونا رو به تو نمیدهیم همین
ای چون : مادر جان.. گول زدن جونا کار . سختی نیست
تهیونگ: بیشرف بزدل ..
ای چون : مراقب حرف زدنت باش .. کیم تهیونگ
تهیونگ پا روی زمین کوبید : نباشم چی .. ها
مین جی محکم دستش را در دست تهیونگ حلقه کرد و انگشت هایش را در انگشت های تهیونگ قفل نمود : آروم باش .. شوهر مین جی باید خونسرد باشه ..
تهیونگ نفس عمیقی کشید .. نگاه حسادت مند ای چون روی دست آن ها قفل شد عصبی لب گزید و محکم بلند شد .. و رفت .. جیمین کنی نزدیک شد بلافاصله سر خم کرد و آروم گفت : سلام مادر یوبین خوش اومدین
مین جی گنگ سرش را روی شانه تهیونگ گذاشت و بهش تکیه داد : شما کی هستی .. پارک جیمین ؟ داداش بنده ؟
جیمین روبه رو مین جی نشست : ببخشید به صحبت خصوصی داشتم ..
مین جی زبون دراز کرد که باعث نگاه متعجب تهیونگ شد .. گنگ گفت: ببند دهنو .. برای احوالپرسی نیومدی عوضی ..
جیمین خندید و آروم به اطراف نگاه کرد : میونشی کجاست ؟
مین جی بیشتر به تهیونگ نزدیک شد و با پوسخند گفت : میخواهی چیکار .. ها تو که ده دقیقه پیش دلش رو شکستی ..
جیمین لبش را تر کرد ولی تهیونگ تند تر گفت : ساکت .. ما همه حیو میدونیم ..
پارت ۱۸۴
میونشی لبخند زد و با احترام گفت : درسته
جیمین جدی گفت : به لحظه با من بیا .. - روبه مرد کرد - ببخشید
سپس هر دو سمت گوشه ای از سالن رفتند میونشی تا دهن باز کرد با سخنان جیمین سکوت کرد : چرا مزاحم شدی ؟ ما داشتیم راجب کار حرف میزدیم
لبخند کم کم محو شد .: من ... راستش
جیمین جدی دست به کمر شد میونشی بهتر دونست که سکوت کنه .. چرخید و بهش پشت کرد و با گام محکم ازش فاصله گرفت .. این جیمین بود که احساس پشیمونی کرد ولی حالا که باهاش بد رفتاری کرده بود ..
مین جی پا روی آن یکی پا گذاشت : خیله خوب نیازی نیست ما دخالت کنیم ... تهیونگ مشتش را محکم گرفت : خواهر منم بی کس نیست درسته که پدر نداره ولی برادری مثل کو داره دارم برای این جیمین
مین جی : تهیونگ امشبو بیخیال .. ترو خدا برای مادرم خیلی مهمه
تهیونگ جدی سری تکون داد .. یوبین با لحن آرامی گفت : ما رو فرش اونا نشستم نمیتونیم باهاشون دعوایی بکنیم تهیونگ پسرک آروم باش به موقع حرف میزنیم
ای چون: وای وای سلام شریک
تهیونگ تعجب کرد ولی بی توجه بهش گنگ گفت : عیلک بیا برو گمشو بابا کی حوصله ترو داره ... ای چون کنار یوبین نشست: بابا ما مافیلیم دیگه منم داماد شما مثل جیمین .. البته جیمین مثل من نمیشه ..
یوبین : ببین پسرم ما گفتیم که جونا رو به تو نمیدهیم همین
ای چون : مادر جان.. گول زدن جونا کار . سختی نیست
تهیونگ: بیشرف بزدل ..
ای چون : مراقب حرف زدنت باش .. کیم تهیونگ
تهیونگ پا روی زمین کوبید : نباشم چی .. ها
مین جی محکم دستش را در دست تهیونگ حلقه کرد و انگشت هایش را در انگشت های تهیونگ قفل نمود : آروم باش .. شوهر مین جی باید خونسرد باشه ..
تهیونگ نفس عمیقی کشید .. نگاه حسادت مند ای چون روی دست آن ها قفل شد عصبی لب گزید و محکم بلند شد .. و رفت .. جیمین کنی نزدیک شد بلافاصله سر خم کرد و آروم گفت : سلام مادر یوبین خوش اومدین
مین جی گنگ سرش را روی شانه تهیونگ گذاشت و بهش تکیه داد : شما کی هستی .. پارک جیمین ؟ داداش بنده ؟
جیمین روبه رو مین جی نشست : ببخشید به صحبت خصوصی داشتم ..
مین جی زبون دراز کرد که باعث نگاه متعجب تهیونگ شد .. گنگ گفت: ببند دهنو .. برای احوالپرسی نیومدی عوضی ..
جیمین خندید و آروم به اطراف نگاه کرد : میونشی کجاست ؟
مین جی بیشتر به تهیونگ نزدیک شد و با پوسخند گفت : میخواهی چیکار .. ها تو که ده دقیقه پیش دلش رو شکستی ..
جیمین لبش را تر کرد ولی تهیونگ تند تر گفت : ساکت .. ما همه حیو میدونیم ..
- ۳۵۱
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط