𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 48
____
ویو ات
جعبه رو ک گرفتم استایل کوک توجهمو جلب کرد..... کت وشلوار زیادی جنتلمن نشونش میداد.....
جعبه رو باز کردم........ ی دستبند زنجیری داخلش بود ی مروارید و ی صلیب ازش اویزون بود....
کوک:مهمونی امشب خطرناکه....از کنار من جم نمیخوری اینو از دستت درنیار....
ات:باشه...
نیم ساعت بود ک حرکت کرده بودیم......
اون دستبند برخلاف ظاهرش یکم سنگین بود......اون نمیدونست ک من فهمیدم.......من میدونستم رییس باند مافیاست
........شک کرده بودم......ولی مدارک و کاغذای روی میزش.....این عمارت بزرگ و ترسناک.....اون اتاق شکنجه .....بادیگاردا و خدمتکاراش.......ولی این دستبند.......یادم میاد
میا پدرش داخل اداره تحقیقات بود گفت
ک وقتی اعضای مافیا ازدواج میکنن ی دستبند یا گردنبند برای هویتشون و نجات اعضای خانوادشون میپوشن
مطمئنم ک باید توش ی ردیاب باشه.......صلیب و مروارید.....این ترکیب هویت رییس بانده........اینکه وارد چه بازی شده بودم داشت از درون متلاشیم میکرد.......
نگاهم. ب مسیر دادم ......جاده ای ک ازش میرفت خیلی برام اشنا بود.....
یادم اومد اینجا.....همون کلبه ای بود ک منو اورد.....
کوک:اره درسته
ات:چ..چی
کوک:اینجا همون کلبس
چقدر تیزبینو دقیق بود.....جز این ازش انتظار نمیرفت......ب این فکر بودم ک باید هرچه زودتر ازش خلاص شم.....ولی چطوری؟
هرجا برم مثل اب خوردن پیدام میکنه
𝑃𝐴𝑅𝑇: 48
____
ویو ات
جعبه رو ک گرفتم استایل کوک توجهمو جلب کرد..... کت وشلوار زیادی جنتلمن نشونش میداد.....
جعبه رو باز کردم........ ی دستبند زنجیری داخلش بود ی مروارید و ی صلیب ازش اویزون بود....
کوک:مهمونی امشب خطرناکه....از کنار من جم نمیخوری اینو از دستت درنیار....
ات:باشه...
نیم ساعت بود ک حرکت کرده بودیم......
اون دستبند برخلاف ظاهرش یکم سنگین بود......اون نمیدونست ک من فهمیدم.......من میدونستم رییس باند مافیاست
........شک کرده بودم......ولی مدارک و کاغذای روی میزش.....این عمارت بزرگ و ترسناک.....اون اتاق شکنجه .....بادیگاردا و خدمتکاراش.......ولی این دستبند.......یادم میاد
میا پدرش داخل اداره تحقیقات بود گفت
ک وقتی اعضای مافیا ازدواج میکنن ی دستبند یا گردنبند برای هویتشون و نجات اعضای خانوادشون میپوشن
مطمئنم ک باید توش ی ردیاب باشه.......صلیب و مروارید.....این ترکیب هویت رییس بانده........اینکه وارد چه بازی شده بودم داشت از درون متلاشیم میکرد.......
نگاهم. ب مسیر دادم ......جاده ای ک ازش میرفت خیلی برام اشنا بود.....
یادم اومد اینجا.....همون کلبه ای بود ک منو اورد.....
کوک:اره درسته
ات:چ..چی
کوک:اینجا همون کلبس
چقدر تیزبینو دقیق بود.....جز این ازش انتظار نمیرفت......ب این فکر بودم ک باید هرچه زودتر ازش خلاص شم.....ولی چطوری؟
هرجا برم مثل اب خوردن پیدام میکنه
۱۲.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.