ویو ات

𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 46
____

ویو ات
سرم هنوز بیرون بود.....همه چی خسته کنندس.....حوصلم سررفته.....هعی من الان میخواستم با رفیقام....
با صدای تخت برگشتم.....روی تخت دراز کشیده بود.....دوباره سرمو بردم بیرونو ب بیرون عمارت نگاه میکردم.....اینجا از زندانم بدتر‌.....


کوک:نیفتی
ات: حواسم هست.....اینجا خیلی کسل کنندس
کوک:____
ات:بیا بریم مسافرت*خندون*
کوک: امر دیگه؟*پوکر*
ات:بیا بریم خوش میگذره
کوک: نه
ات:ایول.....فردا بریم
کوک: گفتم نه
ات:هورااا
کوک: این چیزا رو من تاثیر نداره
ات:بریم کجا؟
کوک:ای خدا
ات:ی دهکده ای هست داخل اینترنت ازش فیلم دیدم من همیشه میخواستم برم.....میگن خیلی باحاله قصرو هانبوک و رستوران و ی دریا چه با قایق کلی چیز دیگه داره.....میریم اونجا

کوک:*اخم*

بدو بدو رفتم پریدم رو تخت.....دستاشو گرفتمو.....روی تخت میپریدمو حرف میزدم....

ات: بیا بریم....باشه؟*ذوق و شوق*
کوک:نکن خوشم ازین لوس بازیا نمیاد*بی تفاوت*
ات:*خنده شیطانی*
کوک:چته....برق گرفتت؟

با تمام وجود لپاشو گرفتمو میکشیدم.....از قیافش خندم گرفته بود.....با اخم داشت نگام.....میکرد......ی دفعه اخم جاشو ب بی‌اهمیتی داد.....گرفتم.....نقطه ظعفشو پیدا کردم.....

ات: بدت میاد*ابرو بالا خنده*
کوک:مهم نیست
ات:عه
*مود ات عه جدی میفرمایید*