یک روز

یک روز
ساعتی حوالی چند و چند دقیقه صبح
صدایم کن
با همان لحن همیشگی
تا بالای سرم بیا
من چشمانم را نیمه باز میکنم
تو فکر کن هنوز هم خوابم!
لبانم را ببوس..
من بیشتر خودم را به خواب بزنم
و تو همچنان.....
ناگهان بغلت کنم
دیوانه بازی های بچگانه...
صبحانه
میز دونفره
عشقِ تازه دم!
شیرینیِ لبخندت
لقمه ی چشمانت!
را نوش جان کنم
پیراهنِ دلبری هایت را تن کن
برویم قدم قدم
برایت شاخه گلی بخرم ، رنگِ لب هایت
دستت را بگیرم
دلم بی تاب شود
عاشقت شوم
به رسم هر روزه مان..
میانِ لبانت شاعر شوم
روی تارِ موهایت بنوازم..
میان خیابان
پیاده راه
پیچ در پیچ درختان
دست در دست
فاصله هر درخت را خاطره بسازیم
قرارهایمان را
شاخه به شاخه گره بزنیم
عشقمان را
قلبی شویم روی هر دیوار
دوست داشتنمان را
بوسه شویم هر لحظه..
بیا
تمام این شهر را
تک تک خیابان هایش را
همه آدم هایش را
عاشق کنیم
به قرار های دو نفره
به قول های تا ابد پابرجا
بیا ماندمان را قاب شویم
در چشمان هر که هوس عاشقی کرد
که بماند
که بداند
عاشق شدن گذشتن! میخواهد
عاشق ماندن بلد بودن میخواهد. . .

#سه‌شنبه_۱۹_تیر_۱۳۹۷
#۰۱_۰۱`
دیدگاه ها (۸)

در حینی که دکمه های آستینم را می بستم او هم دکمه های پیراهنم...

وقتی شاطر عباس نان های داغ را توی دستهای مهتاب میگذاشت دلم م...

دلتنگ نباشم؟چگونه؟همین که می دانم تنها کتاب میخوانیتنها چای ...

آرامشِ عشق" ...شاید برای هرکس "عشق" تعبیر و مفهومِ خاصی را ...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط