part
part 208
سوزومه: تو وایسا من برات یه شام لاکچری درست کنم که انگشتاتم باهاش بخوری
لیلی: اره جون عمت من حاضرم غذای سگو بخورم ولی دست پختتو نخورم
سوزومه: اگه غذام خوب شد برام پاستا میخری
لیلی: اوکی ولی درمورد این که غذا پختی به جنیور و ری چیزی نگو
سوزومه: چشم
سوزومه رفت سمت اشپز خونه و شوروع به پختن غذا کرد یک ربع از اشپز خونه داد زد
سوزومه: لیلی میزو بچین
لیلی: چشم لیدی
لیلی میزو چیدو سوزومه هم غذارو روی میز گذاشت نشست سوزومه غذاهارو ریخت توی ظرف و منتظر موند تا لیلی غذا رو بچشه
لیلی با تردید غذا رو داخل دهنش گذاشتو جوید
سوزومه: خب؟
لیل: خب چی
سوزومه: نظرت
لیلی: اووم فردا پاستا مهمون من
سوزومه: همینه
لیلی: خب غذاتو بخور زیاد جو نگیر
بعد هردوشون مشغول خوردن شدن بعد تموم شدن غذا سوزومه ظرفارو جمع کردو لیلی شست بعد تموم شدن کارا نشستن روی کاناپه
سوزومه: راستی برام سوال شد جنیور از کجا ادرس خونمو میدونست
لیلی: حتما ری براش لوکیشت فرستاده
سوزومه: اوم
لیلی: چطور
سوزومه: هیچی همینطوری
لیلی: نگنه فکرتو درگیرکرده...... یا...
سوزومه: یا چی؟
لیلی: عشق در نگاه اول
سوزومه: ایشش
لیلی: اره جون عمت تو خونه داشتی قورتش میدادی طرف انقد نگاش کردی تو خدش جمع شد
سوزومه: واقعا انقد ضایع بود
لیلی: بدجور.... خب واقعا عاشقشی
سوزومه: نه موضوع این نیست یه حس عجیبی بهش دارم انگار سال هاست میشناسمش و کنار این که قلبم به تپش میاد بغض هم میکنم نمیدونم دلیلش چیه
لیلی: این خیلی سادست تو مثل سگ عاشقش شدی
سوزومه: ولی فک نکنم فقط موضوع این باشه چون هی حس میکنم یچیزی کمه
لیلی: هییی ولکن یکو نیم ماه بیهوس بودی تاثیراتش مونده
سوزومه: اوکی فیلمی مد نظر داری ببینیم ـ
لیلی: همون همیشگی
سوزومه: عالیه بزار ببینیم
سوزومه فیلمو گذاشتن باهم نشستنو شروع کردن به تماشاکردن فیلم
لیلی: چیزی نداری بیاری کنار فیلم بخوریم
سوزومه: تو کمدم هست برو بردار من یکم حالم روبراه نیست
لیلی: چیشده کجات درد میکنه
سوزومه؛ هیچی فقط یکم چشام سیاهی میره و سر گیجه دارم
لیلی: دارو هاتو خوردی
سوزومه: اره
لیلی: نکنه بخواطر اشپزی اینجوری شدی
لیلی چشماش به باند خورد که خونی بود ترسید
لیلی: سوزی
سوزومه: تو وایسا من برات یه شام لاکچری درست کنم که انگشتاتم باهاش بخوری
لیلی: اره جون عمت من حاضرم غذای سگو بخورم ولی دست پختتو نخورم
سوزومه: اگه غذام خوب شد برام پاستا میخری
لیلی: اوکی ولی درمورد این که غذا پختی به جنیور و ری چیزی نگو
سوزومه: چشم
سوزومه رفت سمت اشپز خونه و شوروع به پختن غذا کرد یک ربع از اشپز خونه داد زد
سوزومه: لیلی میزو بچین
لیلی: چشم لیدی
لیلی میزو چیدو سوزومه هم غذارو روی میز گذاشت نشست سوزومه غذاهارو ریخت توی ظرف و منتظر موند تا لیلی غذا رو بچشه
لیلی با تردید غذا رو داخل دهنش گذاشتو جوید
سوزومه: خب؟
لیل: خب چی
سوزومه: نظرت
لیلی: اووم فردا پاستا مهمون من
سوزومه: همینه
لیلی: خب غذاتو بخور زیاد جو نگیر
بعد هردوشون مشغول خوردن شدن بعد تموم شدن غذا سوزومه ظرفارو جمع کردو لیلی شست بعد تموم شدن کارا نشستن روی کاناپه
سوزومه: راستی برام سوال شد جنیور از کجا ادرس خونمو میدونست
لیلی: حتما ری براش لوکیشت فرستاده
سوزومه: اوم
لیلی: چطور
سوزومه: هیچی همینطوری
لیلی: نگنه فکرتو درگیرکرده...... یا...
سوزومه: یا چی؟
لیلی: عشق در نگاه اول
سوزومه: ایشش
لیلی: اره جون عمت تو خونه داشتی قورتش میدادی طرف انقد نگاش کردی تو خدش جمع شد
سوزومه: واقعا انقد ضایع بود
لیلی: بدجور.... خب واقعا عاشقشی
سوزومه: نه موضوع این نیست یه حس عجیبی بهش دارم انگار سال هاست میشناسمش و کنار این که قلبم به تپش میاد بغض هم میکنم نمیدونم دلیلش چیه
لیلی: این خیلی سادست تو مثل سگ عاشقش شدی
سوزومه: ولی فک نکنم فقط موضوع این باشه چون هی حس میکنم یچیزی کمه
لیلی: هییی ولکن یکو نیم ماه بیهوس بودی تاثیراتش مونده
سوزومه: اوکی فیلمی مد نظر داری ببینیم ـ
لیلی: همون همیشگی
سوزومه: عالیه بزار ببینیم
سوزومه فیلمو گذاشتن باهم نشستنو شروع کردن به تماشاکردن فیلم
لیلی: چیزی نداری بیاری کنار فیلم بخوریم
سوزومه: تو کمدم هست برو بردار من یکم حالم روبراه نیست
لیلی: چیشده کجات درد میکنه
سوزومه؛ هیچی فقط یکم چشام سیاهی میره و سر گیجه دارم
لیلی: دارو هاتو خوردی
سوزومه: اره
لیلی: نکنه بخواطر اشپزی اینجوری شدی
لیلی چشماش به باند خورد که خونی بود ترسید
لیلی: سوزی
- ۴.۱k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط