fake kook
fake kook
part*⁵⁶
چهار ساعت بعد
ا/ت تازه بهوش اومده بود رفتم پیشش
کوک: ا/ت خوبی
ا/ت: کوک
کوک: جانم
ا/ت: زندم
کوک: اره عزیزم درد داری
ا/ت: یکم سرم درد میکنه
کوک: باید استراحت کنی خوب میشی زخمای روی صورتت رفتن دست و پات هم باندپیچی کردن
ا/ت: حالم اصلا خوب نیست
کوک: تروخدا اینجوری نگو حال منم بد میشه
ا/ت: من بهت گفتم نیا چرا اومدی؟
کوک: چرا نیام ها چرا؟
ا/ت: زیادی دوست دارم بخاطر همین گفتم نیای میترسیدم اسیب ببینی
کوک: من خیلی نگرانت بودم احساس سوختگی نمیکنی؟
ا/ت: نه کامل خوبم
کوک: 😊امشب باید اینجا بمونی فردا برمیگردیم
ا/ت: باشه
لینا: عروسممممم
کوک: مامان
لینا: عروسم خوبی؟
ا/ت: منظورتون منم
لینا: اره عزیزم خوبی تازه فهمیدم بهوش اومدی
ا/ت: من خوبم
کوک: مامانم بود نجاتمون داد
لینا: عروس خوشگلم باید بیاد خونمون دوباره
کوک: چرا؟
لینا: ا/ت خوب که شدی بعد بیا پیشمون ولی پیش پدر جونگکوک جوری رفتار کن که خدمتکاری
کوک: مامان باز شروع کردی
ا/ت: نه ایرادی نداره اوکیه
لینا: بزار یه ماه دیگه فعلا نه
ا/ت: اینم باشه لینا خانم
کوک: مامان میشه تنهامون بزاری
لینا: اوکی خدافظ
#سناریو
#فیک
part*⁵⁶
چهار ساعت بعد
ا/ت تازه بهوش اومده بود رفتم پیشش
کوک: ا/ت خوبی
ا/ت: کوک
کوک: جانم
ا/ت: زندم
کوک: اره عزیزم درد داری
ا/ت: یکم سرم درد میکنه
کوک: باید استراحت کنی خوب میشی زخمای روی صورتت رفتن دست و پات هم باندپیچی کردن
ا/ت: حالم اصلا خوب نیست
کوک: تروخدا اینجوری نگو حال منم بد میشه
ا/ت: من بهت گفتم نیا چرا اومدی؟
کوک: چرا نیام ها چرا؟
ا/ت: زیادی دوست دارم بخاطر همین گفتم نیای میترسیدم اسیب ببینی
کوک: من خیلی نگرانت بودم احساس سوختگی نمیکنی؟
ا/ت: نه کامل خوبم
کوک: 😊امشب باید اینجا بمونی فردا برمیگردیم
ا/ت: باشه
لینا: عروسممممم
کوک: مامان
لینا: عروسم خوبی؟
ا/ت: منظورتون منم
لینا: اره عزیزم خوبی تازه فهمیدم بهوش اومدی
ا/ت: من خوبم
کوک: مامانم بود نجاتمون داد
لینا: عروس خوشگلم باید بیاد خونمون دوباره
کوک: چرا؟
لینا: ا/ت خوب که شدی بعد بیا پیشمون ولی پیش پدر جونگکوک جوری رفتار کن که خدمتکاری
کوک: مامان باز شروع کردی
ا/ت: نه ایرادی نداره اوکیه
لینا: بزار یه ماه دیگه فعلا نه
ا/ت: اینم باشه لینا خانم
کوک: مامان میشه تنهامون بزاری
لینا: اوکی خدافظ
#سناریو
#فیک
۲۵.۰k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.