*love story*PT12
*پرش زمانی صبح*
با الارم مبایلم بیدار شدم که دیدم نامجون بیدار شده و سرش توی مبایلشه چرخیدم سمتش و بهش زل زدم که یهو نگام کرد
-عه صبحت بیخیر
یکم نگاهامو مضلومانه تر کردم که دستش و گذاشت روی قلبشو گفت
-نکن از جاش در میاد یهو
+باشه
پیشونیمو بوس کرد گفت
-بلندشو الان دیرمون میشه
+باش
بلندشدیم و کارامونو کردیم میز صبحونه رو چیندم نامجونم رفت هه سو رو بیدار کنه چند مین گذشت که هه سو و نامجون دست در دست هم اومدن توی اشپز خونه
+صبحت بخیر قشنگم
^صبح توهم بخیر مامانی...(خوابالو)
+بدویین صبحونمو و بخوریم که باید بریم
صبحونمو خوردیم نامجون میز صبحونرو جمع کرد منم رفتم کمک هه سو که امادش کنم وقتی امادش کردم خودمم سریع اماده شدم و یه ارایش لایت کردم نامجونم اماده شد و رفتیم وسوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم کیلینیک هه سوازمون پرسید
^مامانی اینجا تجاست؟
+اینجا جاییه که منو بابایی کار میکنیم امروز تورو اوردیم پیش خودمون
^اهان
همین که رفتیم تو همه کارکنا بهمون زل زده بود بهشون سلام کردیم رو به نامجون گفتم که هه سو رو ببره پیش خودش منم سریع رفتم توی اتاق کارم روپوشمو پوشیدم و منتظر مراجعم موندم
منشی:مریض دارین...
+بگو بیاد
مریض اومد تو شروع کردم به پاکسازی پوستش وقتی کارش تموم شد رفتش
و همین روند تا ظهر ادامه داشت فقط با کارای مختلف تایم ناهار بود که نامجون و هه سو با دوتا سه تا ساندویچ اومدن توی اتاقم
-خوب نیست اینقدر کار کنی ولی چیز نخوری...
نشستیم کنار هم و شروع کردیم نهار خوردن
+هه سو بهت خوش گذشته؟
-اله با بابایی کلی بازی کردیم
+خوبه
داشتم غذامو میخوردم که نامجون بهم نگاه کرد و گفت
-خوبی؟ بنظر روی مود نمیای...
+نه...خوب نیستم...کیلینیک بدون میجو خیلی ساکته وقتی اون بود همش سر صدا میکرد
-اهان
.
.
.
استایل ا/ت (اسلاید دوم)
استایل نامجون(اسلاید سوم)
استایل ه سو(اسلاید چهارم)
با الارم مبایلم بیدار شدم که دیدم نامجون بیدار شده و سرش توی مبایلشه چرخیدم سمتش و بهش زل زدم که یهو نگام کرد
-عه صبحت بیخیر
یکم نگاهامو مضلومانه تر کردم که دستش و گذاشت روی قلبشو گفت
-نکن از جاش در میاد یهو
+باشه
پیشونیمو بوس کرد گفت
-بلندشو الان دیرمون میشه
+باش
بلندشدیم و کارامونو کردیم میز صبحونه رو چیندم نامجونم رفت هه سو رو بیدار کنه چند مین گذشت که هه سو و نامجون دست در دست هم اومدن توی اشپز خونه
+صبحت بخیر قشنگم
^صبح توهم بخیر مامانی...(خوابالو)
+بدویین صبحونمو و بخوریم که باید بریم
صبحونمو خوردیم نامجون میز صبحونرو جمع کرد منم رفتم کمک هه سو که امادش کنم وقتی امادش کردم خودمم سریع اماده شدم و یه ارایش لایت کردم نامجونم اماده شد و رفتیم وسوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم کیلینیک هه سوازمون پرسید
^مامانی اینجا تجاست؟
+اینجا جاییه که منو بابایی کار میکنیم امروز تورو اوردیم پیش خودمون
^اهان
همین که رفتیم تو همه کارکنا بهمون زل زده بود بهشون سلام کردیم رو به نامجون گفتم که هه سو رو ببره پیش خودش منم سریع رفتم توی اتاق کارم روپوشمو پوشیدم و منتظر مراجعم موندم
منشی:مریض دارین...
+بگو بیاد
مریض اومد تو شروع کردم به پاکسازی پوستش وقتی کارش تموم شد رفتش
و همین روند تا ظهر ادامه داشت فقط با کارای مختلف تایم ناهار بود که نامجون و هه سو با دوتا سه تا ساندویچ اومدن توی اتاقم
-خوب نیست اینقدر کار کنی ولی چیز نخوری...
نشستیم کنار هم و شروع کردیم نهار خوردن
+هه سو بهت خوش گذشته؟
-اله با بابایی کلی بازی کردیم
+خوبه
داشتم غذامو میخوردم که نامجون بهم نگاه کرد و گفت
-خوبی؟ بنظر روی مود نمیای...
+نه...خوب نیستم...کیلینیک بدون میجو خیلی ساکته وقتی اون بود همش سر صدا میکرد
-اهان
.
.
.
استایل ا/ت (اسلاید دوم)
استایل نامجون(اسلاید سوم)
استایل ه سو(اسلاید چهارم)
۵.۰k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.