رمان یک خاطره پارت ۲۸: سوال امی
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²⁸ [🖤♥]
امی یه جوری نگاهم میکرد انگار چه خبره.
- چیه؟
امی- هیچی!
چند دقیقه بعد از اینکه بچه ها رفتن بیرون منم رفتم یه هات داگ فلفلی خریدم و سریع وارد اتاق شدو توی بیمارستان شدم.
متوجه شدم که خوابه و من سروصدا کردم سر جام خشک شدم دیدم.بیدار نشد و همچنان خوابه پس اروم روی صندلی نشستم.
وقتی خوابه خیلی کیوته. اوخی.
دستاش. موهای قرمز و مشکیش.. مخصوصا دمش!... "نویسنده: 😐😂"
متوجه یه صدا شدم: سونیک چیکار میکنی؟
اولش ترسیدم ولی چرخیدم سمت در.
امی بود.
اروم گفتم: تو اینجا چیکار میکنی؟ نمیبینی خوابه؟ " با لحن تند"
امی- زود باش بیا بیرون ببینم.
بلند شدم رفتم به سمت در.
- چیه امی؟
امی- یه کلمه بگو.
- چیو؟
امی- دوسش داری؟
حرفی نزدم اصلا جا خوردم سریع از صحنه فرار کردم.
حرف امی رو شنیدم: میدونستم... خودم مراقبش هستم.
"•" نویسنده: فرض کن شدو که سر و یکی از چشماش باند پیچی شده خوابیده باشه... عر چه کیوت خیلی قشنگهههه"•"
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²⁸ [🖤♥]
امی یه جوری نگاهم میکرد انگار چه خبره.
- چیه؟
امی- هیچی!
چند دقیقه بعد از اینکه بچه ها رفتن بیرون منم رفتم یه هات داگ فلفلی خریدم و سریع وارد اتاق شدو توی بیمارستان شدم.
متوجه شدم که خوابه و من سروصدا کردم سر جام خشک شدم دیدم.بیدار نشد و همچنان خوابه پس اروم روی صندلی نشستم.
وقتی خوابه خیلی کیوته. اوخی.
دستاش. موهای قرمز و مشکیش.. مخصوصا دمش!... "نویسنده: 😐😂"
متوجه یه صدا شدم: سونیک چیکار میکنی؟
اولش ترسیدم ولی چرخیدم سمت در.
امی بود.
اروم گفتم: تو اینجا چیکار میکنی؟ نمیبینی خوابه؟ " با لحن تند"
امی- زود باش بیا بیرون ببینم.
بلند شدم رفتم به سمت در.
- چیه امی؟
امی- یه کلمه بگو.
- چیو؟
امی- دوسش داری؟
حرفی نزدم اصلا جا خوردم سریع از صحنه فرار کردم.
حرف امی رو شنیدم: میدونستم... خودم مراقبش هستم.
"•" نویسنده: فرض کن شدو که سر و یکی از چشماش باند پیچی شده خوابیده باشه... عر چه کیوت خیلی قشنگهههه"•"
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۴.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.