رمان یک خاطره پارت ۲۷: کی میمونه پیش شدو؟؟
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²⁷ [🖤♥]
در رو بستم.
امی- این چه حرفی بود زدی؟
- مگه تو خودت دوستش نداری؟
ساکت شد.
بلیز- دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
- مهم نیست.
تیلز- خیلی هم مهم بود که ممکن بود شدو برای همیشه تو کما بمونه و شاید تو هم توی دنیای واقعی و دنیای خیالی گم میشدی.
روژ- حالا بعدا تعریف میکنیم.
ناکلز- اوه عزیزم راستی تاریخ پارتی رو بزاریم جمعه این هفته؟
روژ- اوم... اره توی خونمون میگیریم.
- خونه خودتون؟
ناکلز- اره خب...
جلوی در انقدر باهم حرف زدیم و تیلز و سیلور اسرار کردن ماجرا رو به بلیز هم بگم.
نگاهی به ساعت کردم: بچه ها ساعت ۸ شبه. ••"تو عمرتون بحث به این طولانی دیدید تو رمانا؟ 😂"••
امی- خب پس من میمونم مواظب شدو باشم.
روژ- نه من.
- نه خیر خودم.
امی- چرا؟
- چون اگه چیزی بشه سریع به دکتر میگم.
امی اروم گفت : مطمئنی دلیل دیگه ای نداره؟ "با شیطنت"
حرفی نزدم چون چیزی به ذهنم نمیرسید.
روژ- حالا که فکر میکنم امروز خسته ام باید استراحت کنم.
خداحافظی کردیم و...
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²⁷ [🖤♥]
در رو بستم.
امی- این چه حرفی بود زدی؟
- مگه تو خودت دوستش نداری؟
ساکت شد.
بلیز- دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
- مهم نیست.
تیلز- خیلی هم مهم بود که ممکن بود شدو برای همیشه تو کما بمونه و شاید تو هم توی دنیای واقعی و دنیای خیالی گم میشدی.
روژ- حالا بعدا تعریف میکنیم.
ناکلز- اوه عزیزم راستی تاریخ پارتی رو بزاریم جمعه این هفته؟
روژ- اوم... اره توی خونمون میگیریم.
- خونه خودتون؟
ناکلز- اره خب...
جلوی در انقدر باهم حرف زدیم و تیلز و سیلور اسرار کردن ماجرا رو به بلیز هم بگم.
نگاهی به ساعت کردم: بچه ها ساعت ۸ شبه. ••"تو عمرتون بحث به این طولانی دیدید تو رمانا؟ 😂"••
امی- خب پس من میمونم مواظب شدو باشم.
روژ- نه من.
- نه خیر خودم.
امی- چرا؟
- چون اگه چیزی بشه سریع به دکتر میگم.
امی اروم گفت : مطمئنی دلیل دیگه ای نداره؟ "با شیطنت"
حرفی نزدم چون چیزی به ذهنم نمیرسید.
روژ- حالا که فکر میکنم امروز خسته ام باید استراحت کنم.
خداحافظی کردیم و...
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۲.۷k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.