"فیک عشق ناخواسته"
"فیک عشق ناخواسته"
پارت۱۶
ا/ت: خوب دیگه بریم سر کار.
یونا: راست میگی.
ا/ت: راستی خ.م کجاست؟
یونا: یه کاری پیش اومد براش مرخصی گرفت.
ا/ت: آها.
یونا: سرپرستی خدمتکارا رو به من سپرد.
ا/ت: خب الان باید چیکار کنم.
یونا خواست جوابمو بده که با صدایی ساکت شد.
کوک: امشب قراره اینجا پارتی برگزار بشه پس تموم حواستون رو جمع کنید و بهترین غذا رو درست کنید(داد زد تا همه صداشو بشنون)
همه ی خدمتکارا: چشم ارباب.
کوک: در ضمن تو اتاق هرکدومتون لباس هایی برا مهمونی آماده کردیم ساعت ۷ آماده باشین.(بلند)
همه ی خدمتکارا: چشم ارباب.
و بعد تعظیم کردن.کوکم رفت تو اتاقش.
هوفف کارمون سخت تر شد. تصمیم گرفتم جاجانگمیون درست کنم. رفتم گوشتا تیکه کردم و بعدش گذاشتمش رو اجاقو، اجاقو روشن کردم و یه قاشق روغن گیاهی بهش اضافه کرد. بعدش حرارات اجاقو زیاد کردمو تفتش دادم. بعد از چند دقیقه تربای سفیدو بهش اضافه کردم و...
"یک ساعت بعد"
تقریباً کارم تموم شده بود فقط مونده بود تزیینش. برای تزیین خیارو برش های نازکی دادم و کنارش قرار دادم.خیلی خوشگل شده بود. یونا اومد پیشم.
یونا: ووو چقدر خوشگل درستش کردی.
ا/ت: خواهش.
برگشتم به ساعت نگاه کردم که دیدم ساعت۶.وایی اصلا حواسم به ساعت نبود سریع از یونا خداحافظی کردمو رفتم بالا...
پارت۱۶
ا/ت: خوب دیگه بریم سر کار.
یونا: راست میگی.
ا/ت: راستی خ.م کجاست؟
یونا: یه کاری پیش اومد براش مرخصی گرفت.
ا/ت: آها.
یونا: سرپرستی خدمتکارا رو به من سپرد.
ا/ت: خب الان باید چیکار کنم.
یونا خواست جوابمو بده که با صدایی ساکت شد.
کوک: امشب قراره اینجا پارتی برگزار بشه پس تموم حواستون رو جمع کنید و بهترین غذا رو درست کنید(داد زد تا همه صداشو بشنون)
همه ی خدمتکارا: چشم ارباب.
کوک: در ضمن تو اتاق هرکدومتون لباس هایی برا مهمونی آماده کردیم ساعت ۷ آماده باشین.(بلند)
همه ی خدمتکارا: چشم ارباب.
و بعد تعظیم کردن.کوکم رفت تو اتاقش.
هوفف کارمون سخت تر شد. تصمیم گرفتم جاجانگمیون درست کنم. رفتم گوشتا تیکه کردم و بعدش گذاشتمش رو اجاقو، اجاقو روشن کردم و یه قاشق روغن گیاهی بهش اضافه کرد. بعدش حرارات اجاقو زیاد کردمو تفتش دادم. بعد از چند دقیقه تربای سفیدو بهش اضافه کردم و...
"یک ساعت بعد"
تقریباً کارم تموم شده بود فقط مونده بود تزیینش. برای تزیین خیارو برش های نازکی دادم و کنارش قرار دادم.خیلی خوشگل شده بود. یونا اومد پیشم.
یونا: ووو چقدر خوشگل درستش کردی.
ا/ت: خواهش.
برگشتم به ساعت نگاه کردم که دیدم ساعت۶.وایی اصلا حواسم به ساعت نبود سریع از یونا خداحافظی کردمو رفتم بالا...
۸.۹k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.