part28
#part28
+ولم کن
کوک دستشو همونطور که دور دخترک بود شروع کرد به نوازش کردنش
_ولت نمیکنم اشتباه قبل رو انجام نمیدم
کوک داریا رو به طرف خودش برگردوند و تو اون خیسی زیر بارون لب زد
_دلم...برات تنگ شده بود
دخترک تعجب کرد این یه خواب بود کسی که تو تمام مدت باهاش سرد بودو خودش ترکش کرده بوده حالا دلش براش تنگ شده بود باور نمیکرد چطور باور میکرد
+چطور باورت کنم؟تو چشم دیدنمو نداشتی حتی
_من این همه راه تا اینجا نیومدم که گولت بزنم عزیزکم
داریا به چشمایه کوک نگاه کرد خوب از چشماش میشد تشخیص داد دروغ میگه یا راست و هیچ دروغی در کار نبود
+ولی ما دیگه هیچ نسبتی باهم نداریم کوک
_شاید دیگه همسرم نباشی ولی بازم تو واسم یه نقشی داری
داریا از کوک فاصله گرفت و عقب رفت
+از اینجا برو منو تو به درد هم نمیخوریم
_داریا
+نگو چرا یه نگاه بهم بنداز؟(گریه)یه نگاه به خودت بنداز لباسمو ببین ما از اولم واسه هم نبودیم
_اینجوری نگو تو واسه من هرطور باشی فرقی نداری
+چرا دارم دارم من هرچی بودم تو بازم یکی دیگه رو انتخاب کردی تو هیچ وقت منو ندی......
کوک دیگه طاقت نیاورد و بلند داد زد
_من هیچکسو انتخاب نکردم(عربدع)هیچکس و به تو ترجیح ندادم(عربده)من فقط و فقط تو رو میخوام میخواستمت که کله دنیارو واست زیر و رو کردم تا پیدات کنم(عربدع و بغض)من هیچ وقت انقدر عاشق نبودم من از خودمم بیشتر دوست دارم بفهم(عربدههه)
دیگه سکوت شد داریا دستشو جلو صورتش گذاشت و اشک میریخت کوک آروم برگشت چشمش به لباس داریا خورد چطور سردش نمیشد بارونم تموم نمیشد پس کتشو در آورد و پشت دخترک وایستاد و کتو رو شونه هاش انداخت و محکم بغلش کرد
_نمیخواستم سرت داد بزنم حق داری ازم دلخور باشی
داریا دستشو پایین آورد و لب زد
+سرما میخوری
_مهم نیست تو بدنت ضعیفه
+تو بودی اومده بودی تو کمپ؟
_تو اونجا بودی؟
+ولم کن
کوک دستشو همونطور که دور دخترک بود شروع کرد به نوازش کردنش
_ولت نمیکنم اشتباه قبل رو انجام نمیدم
کوک داریا رو به طرف خودش برگردوند و تو اون خیسی زیر بارون لب زد
_دلم...برات تنگ شده بود
دخترک تعجب کرد این یه خواب بود کسی که تو تمام مدت باهاش سرد بودو خودش ترکش کرده بوده حالا دلش براش تنگ شده بود باور نمیکرد چطور باور میکرد
+چطور باورت کنم؟تو چشم دیدنمو نداشتی حتی
_من این همه راه تا اینجا نیومدم که گولت بزنم عزیزکم
داریا به چشمایه کوک نگاه کرد خوب از چشماش میشد تشخیص داد دروغ میگه یا راست و هیچ دروغی در کار نبود
+ولی ما دیگه هیچ نسبتی باهم نداریم کوک
_شاید دیگه همسرم نباشی ولی بازم تو واسم یه نقشی داری
داریا از کوک فاصله گرفت و عقب رفت
+از اینجا برو منو تو به درد هم نمیخوریم
_داریا
+نگو چرا یه نگاه بهم بنداز؟(گریه)یه نگاه به خودت بنداز لباسمو ببین ما از اولم واسه هم نبودیم
_اینجوری نگو تو واسه من هرطور باشی فرقی نداری
+چرا دارم دارم من هرچی بودم تو بازم یکی دیگه رو انتخاب کردی تو هیچ وقت منو ندی......
کوک دیگه طاقت نیاورد و بلند داد زد
_من هیچکسو انتخاب نکردم(عربدع)هیچکس و به تو ترجیح ندادم(عربده)من فقط و فقط تو رو میخوام میخواستمت که کله دنیارو واست زیر و رو کردم تا پیدات کنم(عربدع و بغض)من هیچ وقت انقدر عاشق نبودم من از خودمم بیشتر دوست دارم بفهم(عربدههه)
دیگه سکوت شد داریا دستشو جلو صورتش گذاشت و اشک میریخت کوک آروم برگشت چشمش به لباس داریا خورد چطور سردش نمیشد بارونم تموم نمیشد پس کتشو در آورد و پشت دخترک وایستاد و کتو رو شونه هاش انداخت و محکم بغلش کرد
_نمیخواستم سرت داد بزنم حق داری ازم دلخور باشی
داریا دستشو پایین آورد و لب زد
+سرما میخوری
_مهم نیست تو بدنت ضعیفه
+تو بودی اومده بودی تو کمپ؟
_تو اونجا بودی؟
۱۲.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.