معجزه من
معجزه من
پارت ۳۱
یک پیام ناشناس بود
پیام: سلام من امیرعلی برادر زاده ملیحه حاجی پور مشاورت ببخشید مزاحم شدم
وبعدش زنگ زد جواب دادم
النا: بله؟
امیرعلی: سلام النا منم ک الان بهتون پیام دادم
النا: اها سلام بفرمایید؟
امیرعلی:من میخواستم ببنمتون اگه میشه؟
النا: چرا؟ چیزی شده؟
امیرعلی: نه چیزی نشده باهاتون حرف دارم
النا: اوک یک لحظه صبر کنید
گوشی رو ول کردم رفتم پایین به مامانمگفتم مامانم با کلی غر گفت باشه میتونید قرار بزارید
بعد ۳ دقیقه بهش زنگ زدم
امیرعلی: چیشد میتونم بیبینمون؟
النا: بله
امیرعلی: پس من ساعت ۵ بیاین مطب عمه ام
النا: باشه خدانگهدار
امیرعلی: خداحافظ
گوشی رو قطع کردم یعنی با من چیکار داشت مامانم به بابامگفت و بابام با کلی فحش اجازه داد ،ساعت ۴نیم بود کت شلوار مشکیمو پوشیدم و با بابام به مطب رفتم در اتاق زدم ک دیدم پسره امیرعلی نشسته تا منو دید از جاش بلند شد و به طرف امد دستش هم یک گل بود
امیرعلی:سلام مرسی ک دعوتمو قبول کردین
النا: سلام این چی حرفی خواهش میکنم
امیرعلی گل میده به النا
النا: چی خوشگله مرسی ازتون
امیرعلی: خواهش میکنم
میشینم ک امیرعلی چای میریزه و میاره برام
النا: مرسی
امیرعلی: خب هول کردم یادم رفت چیزی هایی ک میخواستمبگم رو
النا: راحت باشید...
پارت ۳۱
یک پیام ناشناس بود
پیام: سلام من امیرعلی برادر زاده ملیحه حاجی پور مشاورت ببخشید مزاحم شدم
وبعدش زنگ زد جواب دادم
النا: بله؟
امیرعلی: سلام النا منم ک الان بهتون پیام دادم
النا: اها سلام بفرمایید؟
امیرعلی:من میخواستم ببنمتون اگه میشه؟
النا: چرا؟ چیزی شده؟
امیرعلی: نه چیزی نشده باهاتون حرف دارم
النا: اوک یک لحظه صبر کنید
گوشی رو ول کردم رفتم پایین به مامانمگفتم مامانم با کلی غر گفت باشه میتونید قرار بزارید
بعد ۳ دقیقه بهش زنگ زدم
امیرعلی: چیشد میتونم بیبینمون؟
النا: بله
امیرعلی: پس من ساعت ۵ بیاین مطب عمه ام
النا: باشه خدانگهدار
امیرعلی: خداحافظ
گوشی رو قطع کردم یعنی با من چیکار داشت مامانم به بابامگفت و بابام با کلی فحش اجازه داد ،ساعت ۴نیم بود کت شلوار مشکیمو پوشیدم و با بابام به مطب رفتم در اتاق زدم ک دیدم پسره امیرعلی نشسته تا منو دید از جاش بلند شد و به طرف امد دستش هم یک گل بود
امیرعلی:سلام مرسی ک دعوتمو قبول کردین
النا: سلام این چی حرفی خواهش میکنم
امیرعلی گل میده به النا
النا: چی خوشگله مرسی ازتون
امیرعلی: خواهش میکنم
میشینم ک امیرعلی چای میریزه و میاره برام
النا: مرسی
امیرعلی: خب هول کردم یادم رفت چیزی هایی ک میخواستمبگم رو
النا: راحت باشید...
۵.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.