part 12
{ویو ا.ت}
صبح ساعت ۸ و ربع،از خواب بیدار شدم.
فردا،روز جراحی جونگی بود...
جونگی و بورام خوابِ خواب بودن
رفتم پایین دفتر دکتر جانگ
ا.ت:امم سلام
د.ج:سلام
ا.ت:صبح بخیر.خب اومدم یهسری سوال دربارهی جراحی جونگی بپرسم
د.ج:بگو عزیزم
ا.ت:خب فردا روز جراحی جونگیه؟
د.ج:بله
ا.ت:از جونگی میپرسم میگه خیلی میترسم.چی بهش بگم که نترسه؟
د.ج:خب از چی میترسه؟
ا.ت:میگه میترسم بمیرم
د.ج:خب بهش بگین اگه میمردی که همون اول کار میذاشتن که بمیری
ا.ت:اوک،بهش میگم
د.ج: سوال دیگه ای نداری؟
ا.ت:نه ممنون
د.ج:خداحافظ
ا.ت:خدافظ
رفتم به خدمتکار گفتم که برامون صبحونه بیاره.
برگشتم به اتاق.هنوز خواب بودن.
رفتم و میز صبحونهرو چیدم
جونگی:هااااممم،صبح بخیر مامان(خوابالود)
ا.ت:صبح توهم بخیر
جونگی:گشنمه
ا.ت:بیا صبحونهتو بخور
جونگی:باشه
ا.ت:اول برو دستشویی صورتتو بشور
جونگی:باشه.
جونگی رفت دستشویی و من براش صبحونهش رو اماده کردم
کپی ممنوع🚫
صبح ساعت ۸ و ربع،از خواب بیدار شدم.
فردا،روز جراحی جونگی بود...
جونگی و بورام خوابِ خواب بودن
رفتم پایین دفتر دکتر جانگ
ا.ت:امم سلام
د.ج:سلام
ا.ت:صبح بخیر.خب اومدم یهسری سوال دربارهی جراحی جونگی بپرسم
د.ج:بگو عزیزم
ا.ت:خب فردا روز جراحی جونگیه؟
د.ج:بله
ا.ت:از جونگی میپرسم میگه خیلی میترسم.چی بهش بگم که نترسه؟
د.ج:خب از چی میترسه؟
ا.ت:میگه میترسم بمیرم
د.ج:خب بهش بگین اگه میمردی که همون اول کار میذاشتن که بمیری
ا.ت:اوک،بهش میگم
د.ج: سوال دیگه ای نداری؟
ا.ت:نه ممنون
د.ج:خداحافظ
ا.ت:خدافظ
رفتم به خدمتکار گفتم که برامون صبحونه بیاره.
برگشتم به اتاق.هنوز خواب بودن.
رفتم و میز صبحونهرو چیدم
جونگی:هااااممم،صبح بخیر مامان(خوابالود)
ا.ت:صبح توهم بخیر
جونگی:گشنمه
ا.ت:بیا صبحونهتو بخور
جونگی:باشه
ا.ت:اول برو دستشویی صورتتو بشور
جونگی:باشه.
جونگی رفت دستشویی و من براش صبحونهش رو اماده کردم
کپی ممنوع🚫
۹.۵k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.