part10
تهیونگ:درسته
جین:خب به عنوان هیونگ بزرگت بهت میگم که حتما بری.
تهیونگ توی ذهنش:*یعنی بعد از ۴ سال میتونم پسرم رو ببینم؟*
یونگی:یااا تهیونگ
تهیونگ:بله..ببخشید
جیهوپ:به چی فکر میکردی؟
تهیونگ:هیچی
نامجون:خب بریم صبحونه بخوریم بعدش فکر میکنیم
جیمین:راستی یونگی چه خبر از هانا؟(دختر یونگی)
یونگی:هیچی...رفته آمریکا تا درس بخونه.
جیمین:اوه.ببخشید اگه نارحتت کردم.
یونگی:نه چیزی نشده
{ویو نویسنده}
اول یونگی بعدش جین و بعد هم تهیونگ و جیهوپ ازدواج کردن.که البته تهیونگ...همون که خودتون میدونید دیگه😂😂خاک توسر دایون که ا.ت رو از ته بدبخ جدا کرد.خب..چیزی به ذهن نداشتم نمیرسه بنویسم😂🤕ولش کنین میریم ادامه....
(پرش زمانی فردا)
تهیونگ بهم زنگ زد و گفت که چند دقیقه دیگه میرسه....
کپی ممنوع🚫
جین:خب به عنوان هیونگ بزرگت بهت میگم که حتما بری.
تهیونگ توی ذهنش:*یعنی بعد از ۴ سال میتونم پسرم رو ببینم؟*
یونگی:یااا تهیونگ
تهیونگ:بله..ببخشید
جیهوپ:به چی فکر میکردی؟
تهیونگ:هیچی
نامجون:خب بریم صبحونه بخوریم بعدش فکر میکنیم
جیمین:راستی یونگی چه خبر از هانا؟(دختر یونگی)
یونگی:هیچی...رفته آمریکا تا درس بخونه.
جیمین:اوه.ببخشید اگه نارحتت کردم.
یونگی:نه چیزی نشده
{ویو نویسنده}
اول یونگی بعدش جین و بعد هم تهیونگ و جیهوپ ازدواج کردن.که البته تهیونگ...همون که خودتون میدونید دیگه😂😂خاک توسر دایون که ا.ت رو از ته بدبخ جدا کرد.خب..چیزی به ذهن نداشتم نمیرسه بنویسم😂🤕ولش کنین میریم ادامه....
(پرش زمانی فردا)
تهیونگ بهم زنگ زد و گفت که چند دقیقه دیگه میرسه....
کپی ممنوع🚫
۹.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.