تو درون من

تو درون من
پارت دهم(پایانی)

نویسنده ویو

ات با جونگ کوک تماس گرفت
*مکالمشون
_سلام کوکی خوبی؟
×سلام ات(کمی سرد)
_:باید یه چیزی بهت بگم
/:جونگ کوکاااا عشقم(صدای زنونه)
_:اوه فراموشش کن خدافظ
*پایان مکالمه
ات سعی کرد بره بیرون تا اینو فراموش کنه اما وقتی از در خاطر شد جونگ کوک رو دید که داشت یکیو میبو.سید
و ات.....
شکست
ات نمی‌دونست چه اتفاقی براش افتاده بود
انگار طی ثانیه ای بعد از پایان اون تماس تلفنی شکست
جوری شکست که کسی نتونه خورده های شکسته شده قلبشو جمع کنه
حقم داشت
بالاخره به حسش پی برده بود
اون شب ات تصمیم گرفت برای همیشه که چه عرض کنم
از نظر خودش برای همیشه
از سئول بره
رفت و سعی کرد جونگ کوک رو فراموش کنه
اما آدم میتونه کسیو که انقدر باهاش وقت گذرونده فراموش کنه؟
جونگ کوک عاشقش بود
اما بعد از دیدن اون صحنه ات به وجود خودشم شک کرد
چه برسه به عشق جونگ کوکی
ات سوار هواپیما شد و از سئول رفت

ادیت:ادامه دارد






ببخشید بچه ها
یه از خدا بی خبری گزارش کرده بود پاک شده بود
منتظر یه خبر جدید باشید
میشه بگید این فیک چطور بود؟
جس میکنم آخرشو گند زدم
آخه یادم رفته بود چی نوشته بودم
در کل ببخشید
۵ تا کامنت فقط باشه
از یه نفر یا چند نفر فرقی نداره
سوپرایز رو میزارم
امیدوارم خوشحالتون کنه

فعلا بای بای کیوتا