ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part60
لبای ات
بعد ۸ مین
ته: بیب خیلی ببخشید
ات: اشکالی نداره
ته ات رو محکم بغل کرده کلا خودشو چسبوده بود به ات و با هم خوابیدن
پرش به صب
ویو ات
بیدار شدم جریان هایی که دیروز افتاده بود یادم امد اولش ناراحت شدم ولی بعد که حرفای ته یادم افتاد تصمیم گرفتم که واسه اون هرزه خودم ناراحت نکنم
پاشدم رفتم کارای لازم رو انجام دادم
واسه ته یه صبحانه خوشمزه درست کردم
که یهو ته از پشت بغلم کرد و از گردنم بوسم کرد و گف
ته: اوممممم ببین خانوم چی کرده
ات: پس بیا بشین تست کن ببینیم خوشمزه شده
ته: مطمئنم مث لبات خوشمزن
بعد غذا
ات: ته امروزم اینجا بمونیم
ته: انگار خیلی بهت خوش گذشت میخوای شب از اینم بهت حوشتر بگذره خنده ی شیطانی
ات: تهههه یکبارم یه چیز دیگه بگو
و اینکه از اون معنی نگفتم میخوام باهم تنها باشیم
ته: اوکی بیبی من بخواد من قبول نکنم
ات: مرسییییی با ذوق
ته: همین به جایزم و نمیدی
ات: باشه
ات اروم لباشو گذاشت رو لبای ته.....

از دانشکاه تازه خارج شدم و از خستگی میمیرم فقط اینقدر تونستم بنویسم
خب تو کامنتا بگید که پارت بعدی
اسمات داشته باشه
عاشقانه باشه
دعوا کنن
دیدگاه ها (۸۱)

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part61رو لبای تهبعد۱۰مینته: بیب...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part62نشون دادته: این چیه هاااا...

سلام بچه ها ببخشید که چند روزه نمیزارم واقعا خیلی خیلی درس د...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part59داشتم دنبالشون میکردم که ...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

پارت ۹ # حلقه_سکوت *که یهو ات بخاطر اینکه نزنمش لباشو گذاشت...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط