پارت ۱۹
#پارت_۱۹
رسیدیم به مهمونی.مهمونیه خیلی شلوغی بود.به عرفان یه نگاه انداختم دیدم با آلما خانوم ست کردع.رفتیم تو بچه ها رو دیدیم و رفتیم سمتشون.عرفان آلمارو بهشون معرفی کرد.رفتیم با الما مانتوهامونو درآوردیم.از دور تانیارو دیدم.سریع دوییدم سمتش.
+چطوری عشقم؟
_خوبم..تو چطوری؟....چه خوشگل شدی!
+توام خوشگل شدی عزیزم...اومدی دله برسامو ببری...پیش همم که ک حق ندارین برین...اوووو امشب جفتتون دق میکنین
بعدم هرهر خندیدم.
_زهرمار...برسام رفته از آرتین اجازه بگیره که بذاره حداقل اکشب باهام برقصه
+آخی بمیرم براتون
دستمو نیشگون گرفت.
+آی وحشی.جاش میمونه.
به لباس تانیا نگاه کردم.آستین بلند بود و جوراب شلواری پوشیده بود.من عقده ای نبودم کلا آزاد بودیم.ولی همش میگفتم ایکاش حداقل جوراب شلواریمو در نمیاوردم.بیخیال بابا.
از دور آرتینو دیدم،که پیش چند نفر نشسته بود و داشت خوش و بش میکرد.اِوینم پیشش بود.اه اونوقت اسم دخترا بد در رفته.ولی جدا از شوخی میخنده چه خوشگل میشه.یه چاله یه طرفه هم داشت.
رو به تانیا گفتم:
+تانی بریم برقصیم؟
_بریم.
با تانیا رفتم وسط و قرای خشکشدهٔ کمرمونو ریختیم بیرون.با خنده از پیست رقص اومدیم بیرون.همینجور که داشتیم میخندیدیم،با صدای یه سلام برگشتیم.دیدم اِوینه.منم سلام کردم.یه اخم تو صورتش بود که با اخمای قبلیش فرق میکرد.همون موقع هم تانیا از پیم رفت.اِوین اومد جلوتر.برای نگاه کردن به صورتش باید سرمو میاوردم بالا.دهنشو باز کرد:
_لباس باز تر ازاین نداشتی؟
شوکه شدم ازحرفش.به این چه که من چی میپوشم.با نفرت تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
+لباس پوشیدنم به خودم مربوطه
و ازش دور شدم.با چشمم دنبال تانیا گشتم.رفتم سمتش
+کجا رفتی تو؟
_وا چته؟
+هیچی
یخوردع با تانیا عکس گرفتیم.که همون موقع آرتین اومد سمتمون.بهش سلام کردم جوابمم داد.ولی بعد سلامش گفت:
_لباس دیگه ای واسه خودنمایی نداشتی؟حتما باید بدنتو بندازی بیرون.نمیخوام بقیه بگن کسایی که تو گروه آرتین کار میکنن هرزه ان.
نظرررررررررراتتون مهمه واسم حتما نظر بدین
رسیدیم به مهمونی.مهمونیه خیلی شلوغی بود.به عرفان یه نگاه انداختم دیدم با آلما خانوم ست کردع.رفتیم تو بچه ها رو دیدیم و رفتیم سمتشون.عرفان آلمارو بهشون معرفی کرد.رفتیم با الما مانتوهامونو درآوردیم.از دور تانیارو دیدم.سریع دوییدم سمتش.
+چطوری عشقم؟
_خوبم..تو چطوری؟....چه خوشگل شدی!
+توام خوشگل شدی عزیزم...اومدی دله برسامو ببری...پیش همم که ک حق ندارین برین...اوووو امشب جفتتون دق میکنین
بعدم هرهر خندیدم.
_زهرمار...برسام رفته از آرتین اجازه بگیره که بذاره حداقل اکشب باهام برقصه
+آخی بمیرم براتون
دستمو نیشگون گرفت.
+آی وحشی.جاش میمونه.
به لباس تانیا نگاه کردم.آستین بلند بود و جوراب شلواری پوشیده بود.من عقده ای نبودم کلا آزاد بودیم.ولی همش میگفتم ایکاش حداقل جوراب شلواریمو در نمیاوردم.بیخیال بابا.
از دور آرتینو دیدم،که پیش چند نفر نشسته بود و داشت خوش و بش میکرد.اِوینم پیشش بود.اه اونوقت اسم دخترا بد در رفته.ولی جدا از شوخی میخنده چه خوشگل میشه.یه چاله یه طرفه هم داشت.
رو به تانیا گفتم:
+تانی بریم برقصیم؟
_بریم.
با تانیا رفتم وسط و قرای خشکشدهٔ کمرمونو ریختیم بیرون.با خنده از پیست رقص اومدیم بیرون.همینجور که داشتیم میخندیدیم،با صدای یه سلام برگشتیم.دیدم اِوینه.منم سلام کردم.یه اخم تو صورتش بود که با اخمای قبلیش فرق میکرد.همون موقع هم تانیا از پیم رفت.اِوین اومد جلوتر.برای نگاه کردن به صورتش باید سرمو میاوردم بالا.دهنشو باز کرد:
_لباس باز تر ازاین نداشتی؟
شوکه شدم ازحرفش.به این چه که من چی میپوشم.با نفرت تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
+لباس پوشیدنم به خودم مربوطه
و ازش دور شدم.با چشمم دنبال تانیا گشتم.رفتم سمتش
+کجا رفتی تو؟
_وا چته؟
+هیچی
یخوردع با تانیا عکس گرفتیم.که همون موقع آرتین اومد سمتمون.بهش سلام کردم جوابمم داد.ولی بعد سلامش گفت:
_لباس دیگه ای واسه خودنمایی نداشتی؟حتما باید بدنتو بندازی بیرون.نمیخوام بقیه بگن کسایی که تو گروه آرتین کار میکنن هرزه ان.
نظرررررررررراتتون مهمه واسم حتما نظر بدین
۳.۶k
۲۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.