ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part²
ولی ب خودم گفتم استرس نداشته باش تو ک بچه نیستی ک یهو کوک اومد د.ست شو گذاشت روی پام و مـ/حکم فـ//شا.ر داد بعد نیشخند زد و گف بیبی باهات خیلی کار دارم قراره بهمون خیلی خوشبگذره
ا/ت: کوک در.دم اومد آروم😓
کوک: بیبی گرل این هنوز چیزی نیس پس هیس!
......
ویو کوک:
وقتی دستمو گذاشتم روی پاش و محــ/کم فشار دادم خیلی حس خوبی گرفتم چون ا.ت خیلی بد/ن خوبی داره آدم دوس داره همش حـ/سش کنه ولی اون واقعا ضعیفه واقعا رفته بودم توی فکر ک باید چیکار کنم نکنه ا.ت ضـ/ـعیف باشه و نتونه دووم بیاره واقعا توی مغزم انقدر سوال بود درباره ی ا.ت ک گفتنی نیس...
ولی ا.ت مال منه پس هر اتفا//قی هم بیوفته چون من دوس پـ//سرش هسم ب خودم مربوط میشه. ولی خب نمیخوام ب ا.ت اسـ.ـیب برسونم:)
.....
ا.ت: کوک میتونم بپرسم تو چ فکری هستی؟!
کوک: توی فکر نبودم چرا انقدر حساـس بازی در میاری
ا.ت: باشه ولی...
کوک: ولی چی؟؟؟
ا.ت: هیچی، فقط چرا نمیرسیم کا.فه؟
کوک: میرسیم دیگه صبر داشته باش(با خنده)
ا.ت: کوک میای توی این فاصله یکم حرف بزنیم و انقدر توی فکر نباشیم؟!
کوک: اره اره موافقم !!
ا.ت: ببین کوک میدونی ک من توی خانواده ی خیلی بدی بزرگ شدم و اونا توی سن کم ینی توی ۱٠ سالگی منو ول کردن پس تو کاری کن ک بچگیم یادم بره و اذ/یت نشم من فقط ۱۶ سالمه فقط ۱۶!!!!
کوک: بیبی گرل چرا انقدر استرس داری؟؟؟ نکنه ب من اعتماد نداری؟! نکنه منو...
ا.ت: نح کوک منظورم اصن این نبود ک بهت اعتماد ندارم فقط خواستم بدونی ک ی وقت منو اذ.یت نکنی!
کوک: اخر حرفم! قرار نیس اذیـ.ـت بشی
ا.ت: دو.ست دارم کوک♡
.....
ویو ا.ت: بعد از حرفامون یهو دیدم کوک رفته توی ی کوچه ی بن بست و هیچ چیزی توی اون کوچه ب غیر از ی خونه ی متروکه هیچی نبود!!! خیلی خیلی ترسیده بودم و قلبم داشت کنده میشد از سرجاش... ک یهو کوک اومد سمـ'تم و.....
part²
ولی ب خودم گفتم استرس نداشته باش تو ک بچه نیستی ک یهو کوک اومد د.ست شو گذاشت روی پام و مـ/حکم فـ//شا.ر داد بعد نیشخند زد و گف بیبی باهات خیلی کار دارم قراره بهمون خیلی خوشبگذره
ا/ت: کوک در.دم اومد آروم😓
کوک: بیبی گرل این هنوز چیزی نیس پس هیس!
......
ویو کوک:
وقتی دستمو گذاشتم روی پاش و محــ/کم فشار دادم خیلی حس خوبی گرفتم چون ا.ت خیلی بد/ن خوبی داره آدم دوس داره همش حـ/سش کنه ولی اون واقعا ضعیفه واقعا رفته بودم توی فکر ک باید چیکار کنم نکنه ا.ت ضـ/ـعیف باشه و نتونه دووم بیاره واقعا توی مغزم انقدر سوال بود درباره ی ا.ت ک گفتنی نیس...
ولی ا.ت مال منه پس هر اتفا//قی هم بیوفته چون من دوس پـ//سرش هسم ب خودم مربوط میشه. ولی خب نمیخوام ب ا.ت اسـ.ـیب برسونم:)
.....
ا.ت: کوک میتونم بپرسم تو چ فکری هستی؟!
کوک: توی فکر نبودم چرا انقدر حساـس بازی در میاری
ا.ت: باشه ولی...
کوک: ولی چی؟؟؟
ا.ت: هیچی، فقط چرا نمیرسیم کا.فه؟
کوک: میرسیم دیگه صبر داشته باش(با خنده)
ا.ت: کوک میای توی این فاصله یکم حرف بزنیم و انقدر توی فکر نباشیم؟!
کوک: اره اره موافقم !!
ا.ت: ببین کوک میدونی ک من توی خانواده ی خیلی بدی بزرگ شدم و اونا توی سن کم ینی توی ۱٠ سالگی منو ول کردن پس تو کاری کن ک بچگیم یادم بره و اذ/یت نشم من فقط ۱۶ سالمه فقط ۱۶!!!!
کوک: بیبی گرل چرا انقدر استرس داری؟؟؟ نکنه ب من اعتماد نداری؟! نکنه منو...
ا.ت: نح کوک منظورم اصن این نبود ک بهت اعتماد ندارم فقط خواستم بدونی ک ی وقت منو اذ.یت نکنی!
کوک: اخر حرفم! قرار نیس اذیـ.ـت بشی
ا.ت: دو.ست دارم کوک♡
.....
ویو ا.ت: بعد از حرفامون یهو دیدم کوک رفته توی ی کوچه ی بن بست و هیچ چیزی توی اون کوچه ب غیر از ی خونه ی متروکه هیچی نبود!!! خیلی خیلی ترسیده بودم و قلبم داشت کنده میشد از سرجاش... ک یهو کوک اومد سمـ'تم و.....
۱۹.۸k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.