ارباب مهربون من پارت ۳۰ فیک بی تی اس
ارباب مهربون من پارت ۳۰ #فیک_بی_تی_اس
رفتم بالا توی اتاق که بغضم ترکید نشستم گریه کردم بعد رفتم دستشویی که به دست و صورتم آب بزنم که نگاهم افتاد به تیغ .... یعنی اگه همینجا زندگیمو تموم کنم چی میشه؟ ... زندگی من که ارزشی نداره ... بعد این همه سال برای اولین بار توی عمرم عاشق شدم و اون منو نمیخواد ... بهتره تموم کنم این بازی کثیفو
تیغو برداشتم و گذاشتم روی مچ دستم
جیمین ویو
رفتم تو اتاق دیدم ا.ت نیست ... رفتم دستشویی رو چک کنم دیدم تیغ رو گذاشته رو دستش که سریع رفتم پیشش
_:ا.ت(عصبی)
ا.ت سریع تیغ رو پشتش قایم کرد
_: داشتی چیکار میکردی؟
+: هی.هیچی
_: دروغ نگو دیدم ... میخوای خودکشی کنی؟ اینه راه حلت؟
+: پس چیکار کنم مگه بهم اجازه ی حرف زدن میدی؟(بلند)
_: ا.ت
+: چیه خب؟ میگم اجازه بده توضیح بدم اصن گوش نمیکنی ... مطمئن باش وقتی واقعیت رو بفهمی خجالت میکشی
_: خیله خب توضیح بده
+: مدرک دارم ... بیا اینجا
رفتن نشستن رو تخت و ا.ت گوشیش رو ورداشت
+: بیا گوش کن اینو
صدای ظبط شده رو باز کرد و جیمین گوش داد ... درسته صدای ظبط شده ی مکالمه ا.ت و لیا ....
_: چ.چی؟
+: من که بهت گفتم ... بفرما همش نقشه لیا بود
_: پس اون پسره کی بود تو عکس؟
+: اون پسر خالمه که از بچگی باهاش دوستم و نقش برادر کوچیکم رو داره ... تو از من ۵ سلام کوچیک تره ... بعد از اینکه مامان و بابام فوت شدن من با خالم اینا زندگی کردم اما بعدش کار پیدا کردم و خب روی پای خودم وایسادم و نمیخواستم بار روی دوششون باشم این عکسم ماله قبلا هاست ماله دوسال پیشه الان اون پسر خالم تو آلمانه ... درس میخونه
_: یعنی خ.خیانتی در کار نیس؟
+: نه
_: م.من واقعا متاسفم ا.ت ....
به آرزوتون رسوندمتونننن😁❤️
رفتم بالا توی اتاق که بغضم ترکید نشستم گریه کردم بعد رفتم دستشویی که به دست و صورتم آب بزنم که نگاهم افتاد به تیغ .... یعنی اگه همینجا زندگیمو تموم کنم چی میشه؟ ... زندگی من که ارزشی نداره ... بعد این همه سال برای اولین بار توی عمرم عاشق شدم و اون منو نمیخواد ... بهتره تموم کنم این بازی کثیفو
تیغو برداشتم و گذاشتم روی مچ دستم
جیمین ویو
رفتم تو اتاق دیدم ا.ت نیست ... رفتم دستشویی رو چک کنم دیدم تیغ رو گذاشته رو دستش که سریع رفتم پیشش
_:ا.ت(عصبی)
ا.ت سریع تیغ رو پشتش قایم کرد
_: داشتی چیکار میکردی؟
+: هی.هیچی
_: دروغ نگو دیدم ... میخوای خودکشی کنی؟ اینه راه حلت؟
+: پس چیکار کنم مگه بهم اجازه ی حرف زدن میدی؟(بلند)
_: ا.ت
+: چیه خب؟ میگم اجازه بده توضیح بدم اصن گوش نمیکنی ... مطمئن باش وقتی واقعیت رو بفهمی خجالت میکشی
_: خیله خب توضیح بده
+: مدرک دارم ... بیا اینجا
رفتن نشستن رو تخت و ا.ت گوشیش رو ورداشت
+: بیا گوش کن اینو
صدای ظبط شده رو باز کرد و جیمین گوش داد ... درسته صدای ظبط شده ی مکالمه ا.ت و لیا ....
_: چ.چی؟
+: من که بهت گفتم ... بفرما همش نقشه لیا بود
_: پس اون پسره کی بود تو عکس؟
+: اون پسر خالمه که از بچگی باهاش دوستم و نقش برادر کوچیکم رو داره ... تو از من ۵ سلام کوچیک تره ... بعد از اینکه مامان و بابام فوت شدن من با خالم اینا زندگی کردم اما بعدش کار پیدا کردم و خب روی پای خودم وایسادم و نمیخواستم بار روی دوششون باشم این عکسم ماله قبلا هاست ماله دوسال پیشه الان اون پسر خالم تو آلمانه ... درس میخونه
_: یعنی خ.خیانتی در کار نیس؟
+: نه
_: م.من واقعا متاسفم ا.ت ....
به آرزوتون رسوندمتونننن😁❤️
۲۱.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.