هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part22
مینجی؛که دخترا با هم پریدن داخل
ماشالا هیچکدومم هم دست ندارید در بزنید
یونا:واوووو چههه خوشگل شدیییی
میا:کیوته
+آماده ای مینجی؟
مینجی:نه
یومی:بلنددد شو نه گفت خودم دهنشو آسفالت میکنم
+بسههه دیر شد هفت و پنجاه دیقستتت
جیا:بریمممم همه سوار ماشین شدیم مینجی رو پیاده کردیم و منتظر موندیم
روای مینجی
رفتم داخل از استرس داشتم عرق میکردم که دیدم بله رو صندلی نشسته تا منو دید بلند شد صندلی رو برام عقب داد
جیمین:خوش اومدی بشین
مینجی:نشستم اونم نشست
جیمین:خب راجب چی میخواستیم صحبت کنیم؟
مینجی:یهو استرس کل وجودم رو گرفت
خب ...راستش ...خب
جیمین:بگو راحت باش
مینجی:من ازتتتتت خوشم میاد میشه باهم قرار بزاریم
Part23
جیمین:(تعجب) چی ...ولی نمیشه
مینجی:چرا؟
جیمین:من میخام رو کارم تمرکز کنم اینکه یکی تو دستو پام باشه کارو سخت میکنه برام
مینجی:ولی...
جیمین:خواهش میکنم بس کن
من دیگه میرم
مینجی:همه چی رو سرم خراب شد دلم میخاست دیگه نباشم فقط میخواستم تنها باشم از رستوران رفتم بیرون کم کم اشکام سرازیر شد دویدم سمت کوچه و همینطور به دویدن ادامه دادم
+هیییی مینجییی وایسااا
جیا:ات ولش کن من میرم دنبالش شما ها برید
+اما
جیا:ات!
+باشه ..رفتیم خونه ولی دلم شور میزد
روای جیا
رفتم دنبال مینجی هرچی صداش زدم بازم به دویدن ادامه میداد
مینجی:میخاممم تنها...هیق باشم
جیا:صبررر کن بلاخره وایسادی
مینجی چی شددد
مینجی:هیق ...گفت ..هیق تو دستو ...هیق پا شم
جیا:ای جیمین احمق
بیا بغلم .. بغلش کردم خودم دهنشو صاف میکنم(جیمین بدبخت)
بریم خونه باشه ؟
مینجی:باشه
جیا :دستشو گرفتم که بریم خونه ولی جلومون به ون مشکی ایستاد عههه اته
رفتم جلو سوار شم که ...مینجی فرار کن
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part22
مینجی؛که دخترا با هم پریدن داخل
ماشالا هیچکدومم هم دست ندارید در بزنید
یونا:واوووو چههه خوشگل شدیییی
میا:کیوته
+آماده ای مینجی؟
مینجی:نه
یومی:بلنددد شو نه گفت خودم دهنشو آسفالت میکنم
+بسههه دیر شد هفت و پنجاه دیقستتت
جیا:بریمممم همه سوار ماشین شدیم مینجی رو پیاده کردیم و منتظر موندیم
روای مینجی
رفتم داخل از استرس داشتم عرق میکردم که دیدم بله رو صندلی نشسته تا منو دید بلند شد صندلی رو برام عقب داد
جیمین:خوش اومدی بشین
مینجی:نشستم اونم نشست
جیمین:خب راجب چی میخواستیم صحبت کنیم؟
مینجی:یهو استرس کل وجودم رو گرفت
خب ...راستش ...خب
جیمین:بگو راحت باش
مینجی:من ازتتتتت خوشم میاد میشه باهم قرار بزاریم
Part23
جیمین:(تعجب) چی ...ولی نمیشه
مینجی:چرا؟
جیمین:من میخام رو کارم تمرکز کنم اینکه یکی تو دستو پام باشه کارو سخت میکنه برام
مینجی:ولی...
جیمین:خواهش میکنم بس کن
من دیگه میرم
مینجی:همه چی رو سرم خراب شد دلم میخاست دیگه نباشم فقط میخواستم تنها باشم از رستوران رفتم بیرون کم کم اشکام سرازیر شد دویدم سمت کوچه و همینطور به دویدن ادامه دادم
+هیییی مینجییی وایسااا
جیا:ات ولش کن من میرم دنبالش شما ها برید
+اما
جیا:ات!
+باشه ..رفتیم خونه ولی دلم شور میزد
روای جیا
رفتم دنبال مینجی هرچی صداش زدم بازم به دویدن ادامه میداد
مینجی:میخاممم تنها...هیق باشم
جیا:صبررر کن بلاخره وایسادی
مینجی چی شددد
مینجی:هیق ...گفت ..هیق تو دستو ...هیق پا شم
جیا:ای جیمین احمق
بیا بغلم .. بغلش کردم خودم دهنشو صاف میکنم(جیمین بدبخت)
بریم خونه باشه ؟
مینجی:باشه
جیا :دستشو گرفتم که بریم خونه ولی جلومون به ون مشکی ایستاد عههه اته
رفتم جلو سوار شم که ...مینجی فرار کن
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۵.۵k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط