🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت106 #جلد_دوم
بهش حق میدادم که اینطور نگران باشه اما منم از سر خوشی به اونجا نمی رفتم بعد از خوابیدن مادرم و کلی حرف زدن و آروم کردن ایلین به سمت خونه کیمیا راه افتادم ماشین رو که جلوی ساختمون پارک کردم با خودم عهد بستم هر اتفاقی که بیفته نباید به هیچ وجه خامه این زن بشم انگار از پنجره خونش نگاهم می کرد که بی هوا در ورودی ساختمان باز شد سوار آسانسور شدم و وقتی جلوی واحدش بیرون اومدم جلوی در ایستاده بود همون لباس بعدازظهر تنش بود نگاهمو ازش گرفتم و بی اعتنا بهش از کنارش گذشتم و وارد خونه شدم همون وسط ایستادم و گفتم من شب قراره کجا بخوابم کمی بهم خیره شد و گفت
_چند ساعت تنها نشستم و منتظر توام و تو هم اومدنت این جوریه که داری اینطور از من فرار می کنی؟
حداقل بشین یه چایی باهم بخوریم بعد برو بخواب!
نگاهش کردم و گفتم ساعت یک نصفه شبه من چاییمو توی خونم خوردم الان باید بخوابم چون هم روز بدی گذروندم هم اینکه فردا توی شرکت خیلی کار دارم.
خودشو بهم نزدیک کرد و دستمو توی دستش گرفت و روی شکمش گذاشت و گفت
_ میدونی امروز به چی فکر میکردم به اینکه یه روزی آرزو بود من مادر بچه تو باشم کم سن بودیم اما آرزوهات واقعی و از ته دل بود اما با گذشت چند سال الان داریم به آرزومون میرسیم بچه تو توی وجود منه این یه دلیل روشن برای اینکه من و تو هیچ وقت نمی تونیم از هم دور بشیم و جدا بمونیم.
دستمو کنار کشیدم و با صدای بلندی خندیدم و گفتم
واقعاً تو چیزی مصرف می کنی که انقدر خیالاتی میشی اصلا میفهمی چی داری میگی اگه بچه منو آیلین توی شکم توعه به خاطر اینه که تو یه زنه حیله گری اگر من میدونستم که بچه ی من قراره توی وجود آدمی مثل تو رشد کنه هیچ وقت این کارو نمیکردم تو حتی سر اون دکتر بدبختم شیره مالیدی و کار خودتو پیشبردی الان پس به اسم تقدیر و گذشته و آینده و قسمت و این چیزا نذارش.
انگار کم کم داشت ناامید می شد که دلم همینو میخواست که ناامید بشه و فقط بچه ما رو توی وجودش نگه داره همین و بس...
به سمت اتاقی که ته راهرو بود اشاره کرد و گفت
_میتونی اینجا بخوابی ازش دور شدم و به سمت اون اتاق رفتم با وجود اینکه میدونستم من از ته قلبم عاشق آیلین هستم اما دیدن این زن گذشته رو جلوی چشمام زنده میکرد و منو ما وادار می کرد تا به اون روزا برگردم.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#استوری #ایده #دلتنگتم_لعنتی #امیرعلی_قربانی #عکس_نوشنه_عاشقانه_دنی😍👌🏻 #خاص #عکس_نوشته #عاشقانه #wallpaper #عکس_نوشته👌 #جذاب
#خان_زاده #پارت106 #جلد_دوم
بهش حق میدادم که اینطور نگران باشه اما منم از سر خوشی به اونجا نمی رفتم بعد از خوابیدن مادرم و کلی حرف زدن و آروم کردن ایلین به سمت خونه کیمیا راه افتادم ماشین رو که جلوی ساختمون پارک کردم با خودم عهد بستم هر اتفاقی که بیفته نباید به هیچ وجه خامه این زن بشم انگار از پنجره خونش نگاهم می کرد که بی هوا در ورودی ساختمان باز شد سوار آسانسور شدم و وقتی جلوی واحدش بیرون اومدم جلوی در ایستاده بود همون لباس بعدازظهر تنش بود نگاهمو ازش گرفتم و بی اعتنا بهش از کنارش گذشتم و وارد خونه شدم همون وسط ایستادم و گفتم من شب قراره کجا بخوابم کمی بهم خیره شد و گفت
_چند ساعت تنها نشستم و منتظر توام و تو هم اومدنت این جوریه که داری اینطور از من فرار می کنی؟
حداقل بشین یه چایی باهم بخوریم بعد برو بخواب!
نگاهش کردم و گفتم ساعت یک نصفه شبه من چاییمو توی خونم خوردم الان باید بخوابم چون هم روز بدی گذروندم هم اینکه فردا توی شرکت خیلی کار دارم.
خودشو بهم نزدیک کرد و دستمو توی دستش گرفت و روی شکمش گذاشت و گفت
_ میدونی امروز به چی فکر میکردم به اینکه یه روزی آرزو بود من مادر بچه تو باشم کم سن بودیم اما آرزوهات واقعی و از ته دل بود اما با گذشت چند سال الان داریم به آرزومون میرسیم بچه تو توی وجود منه این یه دلیل روشن برای اینکه من و تو هیچ وقت نمی تونیم از هم دور بشیم و جدا بمونیم.
دستمو کنار کشیدم و با صدای بلندی خندیدم و گفتم
واقعاً تو چیزی مصرف می کنی که انقدر خیالاتی میشی اصلا میفهمی چی داری میگی اگه بچه منو آیلین توی شکم توعه به خاطر اینه که تو یه زنه حیله گری اگر من میدونستم که بچه ی من قراره توی وجود آدمی مثل تو رشد کنه هیچ وقت این کارو نمیکردم تو حتی سر اون دکتر بدبختم شیره مالیدی و کار خودتو پیشبردی الان پس به اسم تقدیر و گذشته و آینده و قسمت و این چیزا نذارش.
انگار کم کم داشت ناامید می شد که دلم همینو میخواست که ناامید بشه و فقط بچه ما رو توی وجودش نگه داره همین و بس...
به سمت اتاقی که ته راهرو بود اشاره کرد و گفت
_میتونی اینجا بخوابی ازش دور شدم و به سمت اون اتاق رفتم با وجود اینکه میدونستم من از ته قلبم عاشق آیلین هستم اما دیدن این زن گذشته رو جلوی چشمام زنده میکرد و منو ما وادار می کرد تا به اون روزا برگردم.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#استوری #ایده #دلتنگتم_لعنتی #امیرعلی_قربانی #عکس_نوشنه_عاشقانه_دنی😍👌🏻 #خاص #عکس_نوشته #عاشقانه #wallpaper #عکس_نوشته👌 #جذاب
۵.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.