از وقتی فهمیدم که...
💜🫐💜🫐💜🫐💜🫐💜
#پارت38
+مرسی خیلی خوشگل شده
_عالی شدی عزیزم
پول آرایشگاه رو حساب کردم و زدم بیرون
مدل مصری موهامو چیده بودم
جلوی در خونه کلید انداختم و رفتم داخل
هوووف هیچکس نبود
لباسامو عوض کردم و رفتم نشستم جلوی تیوی تا پسرا بیان
خیلی دوست دارم واکنش پسرا رو زودتر ببینم
در خونه باز شد و پسرا اومدن داخل
با لبخند جلوشون وایساده بودم
اول از همه جیهوپ سرشو آورد بالا
با تعجب داد زد
_این چه کصشعریه؟
همشون با حیرت نگام کردن
+زهرمار خیلیم خوب شده
جیمین:اصلنم بهت نمیاد
جین:خیلیم زشت شدی
جونگ کوک:تا سه روز باهات حرف نمیزنم بیبی
(این داستان ادامه دارد..🤌🏻😂)
با حالت قهر نشستم روی مبل که جیمین اومد سمتم
_باشه حالا قهر نکن
+بیشورا میدونین با چه ذوقی موهامو کوتاه کردم
_باشه باشه خوشگل شدی شوخی کردیم باهات
سوجی؟
+بله؟
_فردا باهام میای کمپانی وایجی
+اونجا چرا؟
_بخاطر همکاری با یکی اعضای بیگبنگ باید برم
+باشه داشی میریم!
_قربونت برم آبجی جونیم..امشب پیش خودمیا
+چرا نمیخواین باور کنین که دیگه اون دختر ۱۷ ساله ای که هرشب پیشتون میخوابید نیستم..
_ولت کنم میری پیش کوک میخوابی...پاشو بریم
+باشه
رو به همه گفتم شب بخیر و رفتم سمت اتاق جیمین
صب زود بیدار شدم و رفتم حموم
بعد انجام دادن کارام لباس پوشیدم و
توی آینه نگاهی به خودم انداختم
اوم..عالیه یه لباس سرهمی جذاب با صندل هایی که روش نگین کاری شده بود..
کیفمو ورداشتم و رفتم بیرون
جیمین:اوه..عالی شدی..
خندیدمو راه افتادیم سمت پارکینگ
_رسیدیم عزیزم پیاده شو
دستامو دور بازوش حلقه کردمو راه افتادیم سمت کمپانی وایجی
#فیکشن #سناریو #فیک #رمان_فیک #بی_تی_اس #آرمی #سناریو_بی_تی_اس
#پارت38
+مرسی خیلی خوشگل شده
_عالی شدی عزیزم
پول آرایشگاه رو حساب کردم و زدم بیرون
مدل مصری موهامو چیده بودم
جلوی در خونه کلید انداختم و رفتم داخل
هوووف هیچکس نبود
لباسامو عوض کردم و رفتم نشستم جلوی تیوی تا پسرا بیان
خیلی دوست دارم واکنش پسرا رو زودتر ببینم
در خونه باز شد و پسرا اومدن داخل
با لبخند جلوشون وایساده بودم
اول از همه جیهوپ سرشو آورد بالا
با تعجب داد زد
_این چه کصشعریه؟
همشون با حیرت نگام کردن
+زهرمار خیلیم خوب شده
جیمین:اصلنم بهت نمیاد
جین:خیلیم زشت شدی
جونگ کوک:تا سه روز باهات حرف نمیزنم بیبی
(این داستان ادامه دارد..🤌🏻😂)
با حالت قهر نشستم روی مبل که جیمین اومد سمتم
_باشه حالا قهر نکن
+بیشورا میدونین با چه ذوقی موهامو کوتاه کردم
_باشه باشه خوشگل شدی شوخی کردیم باهات
سوجی؟
+بله؟
_فردا باهام میای کمپانی وایجی
+اونجا چرا؟
_بخاطر همکاری با یکی اعضای بیگبنگ باید برم
+باشه داشی میریم!
_قربونت برم آبجی جونیم..امشب پیش خودمیا
+چرا نمیخواین باور کنین که دیگه اون دختر ۱۷ ساله ای که هرشب پیشتون میخوابید نیستم..
_ولت کنم میری پیش کوک میخوابی...پاشو بریم
+باشه
رو به همه گفتم شب بخیر و رفتم سمت اتاق جیمین
صب زود بیدار شدم و رفتم حموم
بعد انجام دادن کارام لباس پوشیدم و
توی آینه نگاهی به خودم انداختم
اوم..عالیه یه لباس سرهمی جذاب با صندل هایی که روش نگین کاری شده بود..
کیفمو ورداشتم و رفتم بیرون
جیمین:اوه..عالی شدی..
خندیدمو راه افتادیم سمت پارکینگ
_رسیدیم عزیزم پیاده شو
دستامو دور بازوش حلقه کردمو راه افتادیم سمت کمپانی وایجی
#فیکشن #سناریو #فیک #رمان_فیک #بی_تی_اس #آرمی #سناریو_بی_تی_اس
۵.۷k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.