Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part119
_مجید اینجا چیکار میکنی
،.ببخشید اقا،نمیدونستم شمایین
_خانوما داخلن؟!
،.بله،چندتا نگهبانم گذاشتم دور خونه
_اوکی،برو سر کارت
،.چشم
سریع ماشینمو پارک کردم و رفتم در خونه رو زدم
کلید داشتم ولی چون دخترا تنها بودن در زدم
که دیانا درو باز کرد
دلم براش تمگ شده بود
ولی بی تفاوت رفتم داخل
تنها چیزی که ازش دیدم نگاه پر بغضش بود
بدجور دلم گرفت
ولی باید
میومد نازمو میکشید
با خودم خندیدم
ولی سریع لبخندمو جمع کردم
شده بودم مثل دخترا
رفتم داخل که دیدم نیکا اینا سریع اومدن سمتم
-ارسلان شماره بابامو گذاشتم رو میز زنگ بزن بگو پیش دیانا بودیم،دست درد نکنه خدافظ
اینقدر حرفاشو تند زد خندم گرفته بود
از دست نیکا
رفتم سمت کاناپه و روش لش کردم
که همون موقع دیانا اومد رو پام نشست
و سرشو گذاشت رو قفسه س.ی.ن.م
و باز شروع کرد به هق هق کردن
چرا این بچه اینقدر منو اذیت میکرد
اینقدر عذابم میداد
یه ست کراپو شلوار پوشیده بود
دستمو گذاشتم رو کمرش و نوازش کردم
_چرا باز داری هق هق میکنی
+چون تو با من قهری
_اوهوم
+چرا خو؟!
_چون بهم گفتی نه
+هنوز بخاطر اون ناراحتی
_بله
بعد این حرفم سریع شروع کرد خودشو ازم جدا کردن
با خجالت سریع کراپشو دراورد
همون سوتین خوشگله بود که من انتخابش کردم
با خجالت گفت
+بیا
_شلوار
+چی
نگاهش کردم که گفت
+چرا
_میخوام ببینم ستش تو تنت چجوریه
میدونستم برا اشتی باهام هر کاری میکنه....
#part119
_مجید اینجا چیکار میکنی
،.ببخشید اقا،نمیدونستم شمایین
_خانوما داخلن؟!
،.بله،چندتا نگهبانم گذاشتم دور خونه
_اوکی،برو سر کارت
،.چشم
سریع ماشینمو پارک کردم و رفتم در خونه رو زدم
کلید داشتم ولی چون دخترا تنها بودن در زدم
که دیانا درو باز کرد
دلم براش تمگ شده بود
ولی بی تفاوت رفتم داخل
تنها چیزی که ازش دیدم نگاه پر بغضش بود
بدجور دلم گرفت
ولی باید
میومد نازمو میکشید
با خودم خندیدم
ولی سریع لبخندمو جمع کردم
شده بودم مثل دخترا
رفتم داخل که دیدم نیکا اینا سریع اومدن سمتم
-ارسلان شماره بابامو گذاشتم رو میز زنگ بزن بگو پیش دیانا بودیم،دست درد نکنه خدافظ
اینقدر حرفاشو تند زد خندم گرفته بود
از دست نیکا
رفتم سمت کاناپه و روش لش کردم
که همون موقع دیانا اومد رو پام نشست
و سرشو گذاشت رو قفسه س.ی.ن.م
و باز شروع کرد به هق هق کردن
چرا این بچه اینقدر منو اذیت میکرد
اینقدر عذابم میداد
یه ست کراپو شلوار پوشیده بود
دستمو گذاشتم رو کمرش و نوازش کردم
_چرا باز داری هق هق میکنی
+چون تو با من قهری
_اوهوم
+چرا خو؟!
_چون بهم گفتی نه
+هنوز بخاطر اون ناراحتی
_بله
بعد این حرفم سریع شروع کرد خودشو ازم جدا کردن
با خجالت سریع کراپشو دراورد
همون سوتین خوشگله بود که من انتخابش کردم
با خجالت گفت
+بیا
_شلوار
+چی
نگاهش کردم که گفت
+چرا
_میخوام ببینم ستش تو تنت چجوریه
میدونستم برا اشتی باهام هر کاری میکنه....
۶.۹k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.