برده عشق

برده عشق
S,²"p,⁵"
________
الیزه
________
با حس کردن دستی روی شونه‌ام چشمام که از سنگینِ خواب نمیتونستم بازش کنم رو باز کردم..گیج و منگ اطرافم رو با یه چشم باز و یه چشم بسته نگاه کردم..
◇: رسیدیم..از اینجا باید پیاده بری.
با پشت دستم چشمام رو مالیدم و سعی کردم تا بیتونم بازش کنم..
الیزه: ممنون
کوله‌م رو که صندلی عقب ماشین گذاشته بودم رو برداشتم..موهام رو از روی صورتم پس زدم و بعدی گفتن دوباره ممنون در ماشین رو باز کردم..پیاده شدم..و‌دوباره بستمش..
چند قدم به جلو‌ گذاشته بودم که صدا اون‌ مرد اومد..
◇: یه دقیقه وایسا..
ایستادم و برگشتم..
◇: دستت رو بیار‌جلو.
دستم رو جلو آوردم..
چیزی تو دستم گذاشت و با دستش دستم رو بست..
◇:میشه اینو به یکی برسونی؟
الیزه: کی؟
◇: بیا اینجا بشین واسه‌ات تعریف میکنم..
گوشه‌ی خیابون روی زمین نشست کنارش نشستم..سرش رو بالا آورد و با‌ گرفتن نفس عمیق لب تر‌کرد..
◇: همسرم..یونا..پزشکه..تو منطقه مرزی تو بیمارستان کار‌میکنه..البته اون‌ نمی‌خواست اما به‌زور بُردنش..اون شب تو ایستگاه اتوبوس..همیشه اونجا منتظرش می‌مونم..اما برنمی‌گرده..شب موقع خوردن شام..چندتا مرد وارد خونه‌مون شدن..و یونا‌ رو برداشتن و با خودشون بُردن..بهم گفتن..بعدی ³ماه برمی‌گرده اما تا الان برنگشته..الان که تو اونجا میری..شاید بیتونی یونا رو ببینی پس لطفی در حقم کن..و بهش بگو..تا آخرین لحظه‌ی عمرم منتظرش می‌مونم..فقط سالم بمونه..
دست مشت شده‌ام رو باز کردم..گردنبند که دستم بود رو داخل جیب کتم گذاشتم..
الیزه: تموم سعیم رو‌ میکنم..
◇: خیلی ممنون.
الیزه: فقط اسمتون..چون شاید نتونه با این گردنبند شمارو بشناسه.
◇: اوه اسمم چوی‌سانگ یوئه..
الیزه: باشه..
از روی زمین بلند شدم..دستی به لباسم زدم و با لبخند از سانگ‌یو خداحافظی کردم..
پیاده‌رو...رو پیش گرفتم..
مدتی از قدم‌زدنم می‌گذشت..خستگی گرسنگی بی‌خوابی‌‌ و.....همشون روم فشار آورده بود..
با دیدن نگهبان‌های که جلو یه در میلهِ آهنی بود..نسبتا خوشحال شدم..قدم‌هام رو سریع‌تر کردم..
با رسیدن به جلو در..نگهبان‌ها اسلحه‌هاشون رو سمتم نشونه رفتن..
دستام رو بالا آوردم..
الیزه:م..م..من پزشکم..پ..پزشک
نگاهی بهم انداختن
یکی از اونا جلو اومد دستش رو سمتم دراز کرد..
¥:مدرک؟
از داخل کوله‌پشتیم مدرک که داشتم رو برداشتم و روی دستش گذاشتم..دوباره کنار بقیه نگهبان‌ها برگشت..
همشون دونه دونه مدرک رو نگاه کردن..
دوباره با مدرک برگشت
¥: اهل کجايی
الیزه: فرانسه.
¥:اینجا چیکار میکنی؟
الیزه: واسه سفر اومده بودم..اما بعدی اینکه فهمیدم تو منطقه مرزی به پزشک نیاز دارین..اومدم اینجا
¥: اونم با خواسته خودت.!!
الیزه: چیه..یعنی نمیتونم.
¥:اینجا همه دنبال راه فرارن..بعد تو با خواسته خودت میای..؟؟
الیزه:واژه‌ داوطلبان تا حالا به گوشت رسیده؟؟منم داوطلب شدم واسه این کار.
¥: دنبالم بیا..اما بدون..حتی یه خطا ممکنه سرت رو از تنت جدا کنه.
الیزه: خطایی نمی‌کنم..چون واسه اشتباه کردن اینجا نیومدم..
یکی از نگهبان‌ها جلوم راه افتاد و دوتایی دیگه پشت‌سر من..اسلحه‌هاشون رو به سمتم گرفته بودن..انگار میخوام اینجارو بترکونم..
راه طولانی رو دنبالش رفتم..از پیاده رو خارج شدیم و وارد زمین نسبتا سرسبز شدیم که بالا‌تر از اینجا یه خونه بود..اون دوتا که پشت‌سرم بود از اینجا راهشون رو گرفتن و دوباره برگشتن..
دم در زنگ درو فشار داد..کنار وایستاد..و یجوری سوت زد..بعدی سوت زدنش در باز شد..خانمی از خونه اومد بیرون..اول منو نگاه کرد و بعدش رو به اون نگهبان‌ گفت
€:این کیه؟
¥:پزشک..
€:اوه چه خوب..
¥:حواست بهش باشه..نمیشه بهش اعتماد کرد..
€:باشه..بیا تو
نگهبان‌ دوباره راه اومده رو رفت..پشتم رو نگاه کردم و بعدش وارد خونه شدم..خونه‌ی که بهش می‌گفتن بیمارستان..بوی خون رو حتی میشد از دم در حس کرد..
چرا؟؟
چون بیمارستان بود..جایی که بیمار‌ها میان..زخمی ها..جسد‌مُرده‌ها..پیر جوون..زن‌مرد..اینجا فقط زخم ظاهریت رو پانسمان میکنن بهت دارو میدن تا زخمت خوب بشه..اما اگه اون شخص درونش..درونش زخمی باشه چی اگه از درون مُرده باشه چی؟؟

(نظرتون چیه؟؟ چی میشه کرد؟)



غلط املایی بود معذرت 💫
حمایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت😖
دیدگاه ها (۷۵)

برده عشق S,²"p,⁶"_________الیزه ________€:بیا اینارو بپوش..ب...

برده عشق S,²"p,⁷"_______الیزه_______طبقه اول روی مبل تک نفره...

برده عشق S,²"p,⁴"________جیمین ________آخرین دکمه پیراهن مشک...

برده عشق S,²"p,³"_________چشمام قفل نگاه کردن جسد حلقه‌آویز ...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 14ویو جونکوکخم شدم. نزد...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط