برده عشق
برده عشق
S,²"p,⁷"
_______
الیزه
_______
طبقه اول روی مبل تک نفره نشسته بودم..سرم رو بین دستام گرفته بودم و فکر میکردم..چجوری میتونستم جیمین رو پیدا کنم..
با شنیدن صدا پا سرم رو بالا آوردم..اول به فنجون قهوهای که جلوم بود نگاه کردم و بعدش به اونی که واسم آورده بودیش..
با لبخند فنجون قهوه رو از دستش گرفتم و ممنونِ گفتم
الیزه:ممنون.
روی کاناپه کناریم نشست قهوه که دستش بود رو روی ميز جلویش گذاشت
×:اسمت چیه؟
الیزه: الیزه کولبر
×:کولبر؟؟اهل اینجا نیستی
الیزه:بابام فرانسوی و مامانم کرهایه..
×:واو..خوشحالم که تونستم با یه خارجی حرف بزنم..
الیزه:اسم شما؟؟
×:یونا..چوییونا
با شنیدن صداش که اسمش رو گفت..خوشحال شدم..
الیزه: پس تو یونایی..سانگ واست یه هدیه فرستاده.
یونا:سانگ؟؟
الیزه: همسرت..بهم گفت حتی تا آخرین لحظهی عمرش منتظرت میمونه..
یونا:حالش چطور بود؟
الیزه:ظاهری حالش خوب بود اما درونش رو فقط خودش و خدا میدونه..
یونا:کاش میشد میرفتم دیدنش..دلم واسش یه ذره شده..
الیزه:میتونی..میتونی..
یونا:چرا اومدی اینجا..نگاهی به کشورت بنداز..اونجا امن بود اونجا میتونستی زندگی کنی..اما اینجارو..اگه من جایی تو بودم..هیچوقت نمیومدم..
پُف کلافهِ کشیدم..نگاهی به چهره آشفته یونا انداختم..خسته بود شاید خسته از کار..اما وقتی بیشتر نگاش میکردی..اون خسته بود از این زندگی..
الیزه:چقدر میخوای سانگ رو داشته باشی اما نداری..
یونا:دنبال کسی هستی!!
الیزه:آره...پارک جیمین
یونا:پارک جیمین؟؟
الیزه: اوهوم
یونا: اما اون با بقیه ژنرال ها منطقه مرزی رو رد کردن..برای صلح..
الیزه:رفتن کرهشمالی!!
یونا:امروز صبح..الان ممکنه تو جلسه باشن..
الیزه:کِی برمیگردن؟
یونا:هيچکی نمیدونه..اما زنده بیرون اومدن از اونجا به معجزه نیاز داره..خودت شاید بدونی چقدر سخته..اونایی که رتبه بالا هستن..تو کشور موندن و رتبه پایین هارو فرستادن..چرا؟چون اگه چیزی بشه..خودشون آسیب نمیبينه و از این موضوع خیلی متنفرم..تبعض میان رتبه بالایی ها و پایینی ها..اینجا همه ازش متنفرن
الیزه:پس یعنی دیر کردم..
یونا:دیر!!نمیدونم..فقط باید دعا کرد زنده برگردن..
الیزه:میتونی بهم کمک کنی میخوام پیداش کنم
یونا:نمیدونم ما حق بیرون رفتن رو نداریم..
الیزه:پسچجوری پیداش کنم؟
یونا:چند روزی صبر کن هرموقع برگشتن به کشور خودم کمکت میکنم یجوری پیداش کنی.
الیزه:ممنون
یونا:راستی سانگ چی فرستاده بود؟؟
الیزه:اوه یادم رفته بود..دنبالم بیا.
غلط املایی بود معذرت 💫
S,²"p,⁷"
_______
الیزه
_______
طبقه اول روی مبل تک نفره نشسته بودم..سرم رو بین دستام گرفته بودم و فکر میکردم..چجوری میتونستم جیمین رو پیدا کنم..
با شنیدن صدا پا سرم رو بالا آوردم..اول به فنجون قهوهای که جلوم بود نگاه کردم و بعدش به اونی که واسم آورده بودیش..
با لبخند فنجون قهوه رو از دستش گرفتم و ممنونِ گفتم
الیزه:ممنون.
روی کاناپه کناریم نشست قهوه که دستش بود رو روی ميز جلویش گذاشت
×:اسمت چیه؟
الیزه: الیزه کولبر
×:کولبر؟؟اهل اینجا نیستی
الیزه:بابام فرانسوی و مامانم کرهایه..
×:واو..خوشحالم که تونستم با یه خارجی حرف بزنم..
الیزه:اسم شما؟؟
×:یونا..چوییونا
با شنیدن صداش که اسمش رو گفت..خوشحال شدم..
الیزه: پس تو یونایی..سانگ واست یه هدیه فرستاده.
یونا:سانگ؟؟
الیزه: همسرت..بهم گفت حتی تا آخرین لحظهی عمرش منتظرت میمونه..
یونا:حالش چطور بود؟
الیزه:ظاهری حالش خوب بود اما درونش رو فقط خودش و خدا میدونه..
یونا:کاش میشد میرفتم دیدنش..دلم واسش یه ذره شده..
الیزه:میتونی..میتونی..
یونا:چرا اومدی اینجا..نگاهی به کشورت بنداز..اونجا امن بود اونجا میتونستی زندگی کنی..اما اینجارو..اگه من جایی تو بودم..هیچوقت نمیومدم..
پُف کلافهِ کشیدم..نگاهی به چهره آشفته یونا انداختم..خسته بود شاید خسته از کار..اما وقتی بیشتر نگاش میکردی..اون خسته بود از این زندگی..
الیزه:چقدر میخوای سانگ رو داشته باشی اما نداری..
یونا:دنبال کسی هستی!!
الیزه:آره...پارک جیمین
یونا:پارک جیمین؟؟
الیزه: اوهوم
یونا: اما اون با بقیه ژنرال ها منطقه مرزی رو رد کردن..برای صلح..
الیزه:رفتن کرهشمالی!!
یونا:امروز صبح..الان ممکنه تو جلسه باشن..
الیزه:کِی برمیگردن؟
یونا:هيچکی نمیدونه..اما زنده بیرون اومدن از اونجا به معجزه نیاز داره..خودت شاید بدونی چقدر سخته..اونایی که رتبه بالا هستن..تو کشور موندن و رتبه پایین هارو فرستادن..چرا؟چون اگه چیزی بشه..خودشون آسیب نمیبينه و از این موضوع خیلی متنفرم..تبعض میان رتبه بالایی ها و پایینی ها..اینجا همه ازش متنفرن
الیزه:پس یعنی دیر کردم..
یونا:دیر!!نمیدونم..فقط باید دعا کرد زنده برگردن..
الیزه:میتونی بهم کمک کنی میخوام پیداش کنم
یونا:نمیدونم ما حق بیرون رفتن رو نداریم..
الیزه:پسچجوری پیداش کنم؟
یونا:چند روزی صبر کن هرموقع برگشتن به کشور خودم کمکت میکنم یجوری پیداش کنی.
الیزه:ممنون
یونا:راستی سانگ چی فرستاده بود؟؟
الیزه:اوه یادم رفته بود..دنبالم بیا.
غلط املایی بود معذرت 💫
۱۸.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.