خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۱۳
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۱۳
از دید نیکی
آب دهنم رو قورت دادم و به اعضا خیره شدم. نزدیک نیم ساعتی میشد وانیا و تهیونگ توی اتاق بودن و هیچ صدایی هم از اتاق در نمیومد.
همه ی اعضا البته غیر از جیهوپ با اخم به زمین زل زده بودن و هیچکس هیچ چیزی نمیگفت.
جیمین و جونگکوک گاهی وقتا با چشماشون برام خط و نشون میکشیدن و شوگا با نگاهش انگار داشت بهم فحش میداد.
آروم به انگلیس گفتم:
- گایز، همه چی مرتبه؟
همین یک ذره حرف من باعث شد سرشون رو با شتاب بیارن بالا و من از ترس دار فانی رو وداع کنم!
خب دهن سرویسا، این چه طرز نگاه کردنه؟
انگار حالا چیز بدی گفتم، وات د هل؟؟؟؟
جونگکوک پوزخند صدا داری زد و گفت:
- اگه تو نبودی، همه چیز خیلی مرتب تر میشد!
شیطونه میگه برم اون بازوهای خالکوبی شده ی فاکیش رو از جا بکنم و واسه خودم یادگاری نگه دارم!
حالا من کاری به حرفش ندارم ولی لامصب با این آستین کوتاه ها انقدر این بازوها نمایان میشن که من خودم دارم خجالت زده میشم سرمو میگیرم پایین!
حالا اینا که نمیدونند من یک آرمی دیوونه ام به کنار، وانیا چجوری این همه جذابیت در یک سال رو تحمل کرده من نمیدونم!
احتمالاً واسه اون دیگه عادی شده باشه، دختری خرشکل، خرشانس!
حالا این تهیونگ معلوم نیست این وانی رو داره چیکار میکنه سه ساعته اون تو!
ببینم، نکنه ......
از دید وانیا
- تهیووونگ، ولم کن!!!!!
+ اصرار فایده نداره بیبی!
- اَه، ازت بدم میاد!!!!
+ ساکت باش، بذار کارمو بکنم.
- گمشو کناررررر!
+ این زیپ لباست چجوری باز میشه؟
- کیم تهیوووونگ!؟؟؟
+ تو چرا منو انقدر به فامیل صدا میکنی؟ منو یاده مادرم میندازی .. صبر کن!
قبل از اینکه کاری رو شروع کنه آخ بلندی گفت و دستشو رو بدنش گذاشت و شروع کرو به خاریدن!
- اههه، چرا انقدر میخاره؟؟ آی .
لبخند شیطانی رو لبام نقش بست و گفتم:
- بخار کیم تهیونگ بخار، تازه اولاشه!
سریع به سمت در اتاق رفتم که تهیونگ در حال خاریدن خودش داد زد:
+ صبررررکن! یعنی چی؟
در رو باز کردم و فان گفتم:
- با کک ها بهت خوش بگذره تاتا جونم!
...
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
از دید نیکی
آب دهنم رو قورت دادم و به اعضا خیره شدم. نزدیک نیم ساعتی میشد وانیا و تهیونگ توی اتاق بودن و هیچ صدایی هم از اتاق در نمیومد.
همه ی اعضا البته غیر از جیهوپ با اخم به زمین زل زده بودن و هیچکس هیچ چیزی نمیگفت.
جیمین و جونگکوک گاهی وقتا با چشماشون برام خط و نشون میکشیدن و شوگا با نگاهش انگار داشت بهم فحش میداد.
آروم به انگلیس گفتم:
- گایز، همه چی مرتبه؟
همین یک ذره حرف من باعث شد سرشون رو با شتاب بیارن بالا و من از ترس دار فانی رو وداع کنم!
خب دهن سرویسا، این چه طرز نگاه کردنه؟
انگار حالا چیز بدی گفتم، وات د هل؟؟؟؟
جونگکوک پوزخند صدا داری زد و گفت:
- اگه تو نبودی، همه چیز خیلی مرتب تر میشد!
شیطونه میگه برم اون بازوهای خالکوبی شده ی فاکیش رو از جا بکنم و واسه خودم یادگاری نگه دارم!
حالا من کاری به حرفش ندارم ولی لامصب با این آستین کوتاه ها انقدر این بازوها نمایان میشن که من خودم دارم خجالت زده میشم سرمو میگیرم پایین!
حالا اینا که نمیدونند من یک آرمی دیوونه ام به کنار، وانیا چجوری این همه جذابیت در یک سال رو تحمل کرده من نمیدونم!
احتمالاً واسه اون دیگه عادی شده باشه، دختری خرشکل، خرشانس!
حالا این تهیونگ معلوم نیست این وانی رو داره چیکار میکنه سه ساعته اون تو!
ببینم، نکنه ......
از دید وانیا
- تهیووونگ، ولم کن!!!!!
+ اصرار فایده نداره بیبی!
- اَه، ازت بدم میاد!!!!
+ ساکت باش، بذار کارمو بکنم.
- گمشو کناررررر!
+ این زیپ لباست چجوری باز میشه؟
- کیم تهیوووونگ!؟؟؟
+ تو چرا منو انقدر به فامیل صدا میکنی؟ منو یاده مادرم میندازی .. صبر کن!
قبل از اینکه کاری رو شروع کنه آخ بلندی گفت و دستشو رو بدنش گذاشت و شروع کرو به خاریدن!
- اههه، چرا انقدر میخاره؟؟ آی .
لبخند شیطانی رو لبام نقش بست و گفتم:
- بخار کیم تهیونگ بخار، تازه اولاشه!
سریع به سمت در اتاق رفتم که تهیونگ در حال خاریدن خودش داد زد:
+ صبررررکن! یعنی چی؟
در رو باز کردم و فان گفتم:
- با کک ها بهت خوش بگذره تاتا جونم!
...
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
۱۲.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.