اربابایمن

#اربابای_من
پارت15

بعد از چیدن میز تهیونگ و جونگ کوک اومدن داشتن صبحونه می‌خوردن که خانم لیا گفت

@ دخترم شما میز رو جمع کن تا من ناهار رو آماده کنم

_چشم بعد از خوردن صبحونه پاشدن رفتن تهیونگ سراغ تلویزیون و جونگ کوک هم سراغ گوشیش منم میز رو جمع کردم .........کارام تموم شده بودن که صدای زنگ عمارت بلند شد رفتم در رو باز کردم بایه دختر مواجه شدم قدش ازم یه چند سانتی بلند تر بود اما نخیلی که اومد داخل من و تهیونگ و جونگ کوک تعجب زده نگاش میکردیم که خانم لیا اومد و بغلش کرد و بعد بردش سمت تهیونگ و جونگ کوک و گفت

@این دخترم هست اِمی

(علامت اِمی £)
£ چقدر شما کراشین

(سمت تهیونگ میگه تهیونگ هم یه لبخند دختر کش میزنه و میگه)

+این حرفا فعلا زوده برو سر کارت

£ اصلا من خودمو معرفی نکردم

(بچه ها شخصیت اِمی دختره هر//زه و بد جنس و پروس )

* خب معرفی کن و زود برو سر کارت

£چشم ... ام من اِمی هستم و ۱۹ سالمه چند وقت دیگه میرم داخل ۲۰ سال

+ باشه خیلی از آشنایت خوشحال شدم حالا برو سر کارت

_داشتم از کنارشون رد می‌شودم که تهیونگ گفت

+ا.ت شما هم کم‌کم آماده شو

_چشم .... رفتم اتاقم دوباره یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم منتظر بودم تهیونگ بیاد و لباسمو انتخاب کنه
دیدگاه ها (۰)

#اربابای_من پارت16منتظر بودم تهیونگ بیاد و لباسمو انتخاب کن...

لباس هاشون برای پارتی اربابای من

#اربابای_من پارت14-باشه ..... رفتم لباسامو پوشیدم و کوک رو ص...

#خیانت_پنهانپارت9_وبه سمت یک اتاق میکشوندم از ترس داد میزدم ...

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

WISH MEET YOUPART 17میها. جونگ کوک.. ( تعجبجونگ کوک. بله؟میه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط